لبخند تو همیشه نزدیک است
به چهره ام به روزگارم
همانقدر که کتابی به کلمه هایش
یا یک ایستگاه به سفر
آغوش تو همیشه نزدیک است
به سنگین ترین روزهای تقویم
به آیینه های نا امید
و من هم خون گنجشکها میشوم
آنجا که می دانم یک آفتاب است
و هم زمانی که بر پیشانی تو می تابد
شانه های مرا هم گرم خواهد کرد
نام تو همیشه نزدیک است
حتی اگر چند کشور
دور تر از دهان من ایستاده باشی