خیلی وقته حرفهام انبار شده تو دلم و تا میام به زبون بیارم و این قفل و بندازم اونور که دیگه دستم بهش نرسه، یه اتفاقی میوفته که دیگه نمیشه گفتشون. همون حرفها جمع میشن تو گلوم و تنها چیزی که به خودم تو اون لحظه میتونم بگم: بیخیال. دوباره قفل و برمیدارم و دونه به دونه حرفها رو جمع میکنم میریزم تو انبار و قفل میزنم وخدانگهدار تا موقعیت بعدی.