❤حمایتِ بی نظیرِ یک شوهر از زنش ❤ - سکانس هایِ زیبایِ شرایطِ عشق- بیست و پنج
***درخواستیِ ریحاه جان***
❤❤❤ چقدرررر 2 دقیقه یِ آخرِ این سکانس زیبا ست ❤❤❤....
من این سکانس رو به صورتِ خیلی خلاصه براتون قرار دادم ... در این سکانس جانگ سو بعد از اینکه برایِ دفاع از یونپا بر سرِ عمه ش فریاد میکشه، میره پایین تا با پدرش صحبت کنه ( من صحبتِ جانگ سو با پدرش رو حذف کردم اما خلاصه ش رو براتون می نویسم)... جانگ سو به پدرش میگه : " اولش برایِ منم خیلی سخت بود، ولی گذشته چه اهمیتی داره؟... پدرش میگه: ولی خُب این به نوعِ اتفاقاتِ گذشته هم بستگی داره... جانگ سو میگه: ولی من با این موضوع کنار میام، ما ازدواج کردیم و الان یک بچه داریم، الان دیگه گذشته چه اهمیتی داره؟ ... پدرش میگه: تو خودتم در این مورد از اول نمی دونستی!! ... جانگ سو میگه: نه اینطور نیست، اون قبل از ازدواج همه چیزو به من گفته بود!... پدرش میگه: دیگه به من دروغ نگو ... می دونم میخوای ازش حمایت کنی ولی من همه چیزو از چشمات می خونم! ... وضعیتِ تو هم مثلِ ماست!!... جانگ سو میگه: بابا من تصمیم رو گرفتم... این برام سخت بود ولی من اونو انتخاب کردم... یونپا هم نمی خواسته که منو فریب بده ... این کارو کرده چون نمی خواسته منو از دست بده!... پدرش حرفش رو قطع می کنه و میگه: جانگ سو!! من می فهمم چی تو سرت میگذره... شاید تو به زمانِ حال فکر میکنی و به همین خاطر می تونی ببخشی و بپذیری... اما مطمئنی زمان که بگذره تصمیمت عوض نمیشه؟! ... تو مطمئنی که می تونی اون خیانت و اون گذشته یِ شرم آور رو فراموش کنی؟!!... امیدوارم وقتِ بیشتری بذاری و همه چیزو در نظر بگیری... هم برایِ من و هم برایِ مادرت روبرو شدن با اون سخته... شاید همه ما نیاز به دوری از اون داشته باشیم تا بتونیم بیشتر در این مورد فکر کنیم... جانگ سو میگه: اما من در این مورد خیلی فکر کردم!... اگه یه بار از هم جدا بشیم دیگه نمی تونیم با هم باشیم... به بچه هم باید فکر کرد... در ضمن! من حتی اگر یک دقیقه یونپا رو نبینم دیوانه میشم!! ... پدرِ جانگ سو از این حرفِ پسرش شوکه میشه و دیگه چیزی نمیگه" ...
نظرات (۲۴)