گفتان به رقص واژه گان: شعر و گویش مظفر امینی "کولی
گفتان به رقص واژه گان: شعر و گویش مظفر امینی "کولی
« گفتان به رقصِ واژگان »
به شوقِ در هم شکستنِ ترانه ی خفتگانِ خوف انگیز
که تیغِ آفتابِ شکسته را
به نیزه زارِ آینه ی التهابِ شعر تزریق می کند
مرا از تو هیچ گریزم نیست
ای سپیدِ پر بکارتِ میعاد...
¤
کنون قناره ای و ساطور و کجاوه ای
به شغشغه ی مستی اشتران
آوازِ جنون را تجربه می کنم
خلیده در زخم های تو
ای تیر از خورشیدِ غیبِ حادثه خورده
مرا از تو توانِ گریختن به هیچ وادی نیست
نِگر که چُنان به امیدِ تو
بادپا می تازم
بدینگونه که تن ات رویایی ست بی درنگ
بدانگونه که خیالت رازی ست طغیانگر
چگونه بگویم ات
مرا از تو به هیچ
گریزی نیست...
¤
¤
بندان به پای اظطراب
گفتان به رقصِ واژگان
گریان به ذوقِ ستایشِ چشمانت
خزیدن به قربانگاهِ جنون
تو را چُنانِ عروسان
به خلوتگاهِ شعر خواندن
و مرا چنین زیستن - زیستن چُنان
و ندانستن ... و ندانستن
که بی تابِ تو بودن
آشکارا...
آشکارا
خود گریزی ست از دچار تا گرفتار
صله ی این سپیدِ خوف انگیز
و دریغا و دریغا و دریغا
در این غم نامه
سایه ی خونِ ماسیده
برقناره و ساطور هم هراسناک است
کولی
نظرات