عشقم نفسم عمرم زندگیم حالم انقدر خراب بود که به عشق روزایی که زوی بارون توی پارک دوتامون باهم میخوندیم خوندمش با
اینکه مریضم با اینکه گلوم درد میکرد ولی یه بار دیگه به عشقت خوندمش نیکا با اینکه تنهام گذاشتی با اینکه دیگه میستی تا برف بازی کنیم تا زیر بارون عین موش آب کشیده خیس شیم و سرما بخوریم تا پسرا تیکه بندازنو تو جواب بدی نیکا دلم برات تنگه میفهمی میفهمی میفهمی لازمت دارم میفهمی بی وفایی کردی میفهمی که اشتباه کردی و منو در جریان نزاشتی تو با چه حقی این کارو در حق ما کردی ؟؟؟
مگه قرار نبرد اول من بمیرم؟؟؟
مگه قول ندادیم ؟؟؟
چرا عجله کردی؟؟؟
چرا و چرا و چرا بی اینکه به ما بگی تنهامون گذاشتی؟؟؟
چرا ترکمون کردی؟؟؟
در آخر ببخشید اگه صدام خیلی مزخرفه