در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان گرگ سفید پارت 1

Vampire ( بسته شد)
Vampire ( بسته شد)

ببخشید اگه زیاده تو پارت بعدی کمش میکنم
گرگ های گله منتظر تولد گرگ جوان گله بودن همه باهم در مورد اینکه چه اسمی روی ان بزاریم صحبت میکردن که خبر به دنیا امدن گرگ جوان را اوردن همه به دیدن او رفتن ولی دیدن اون گرگ موهای سفیدی مثل برف داره همه از تعجب میخکوب شدن که یکی داد زد این بچه نفرین شده هست باید از شرش راحت شیم همه ی چندتا ارگز گرگ ها به طرفش حمله کرن که رئیس گله یعنی گرگ یک چشم جلو امد و گفت چه غلطی میکنید میخوایید به نفرین انا گرفتار شیم ما باید از اون مراقبت کنیم اونم عضو گله هست همه موافقت کردن که اون رو دور از گله در زیر درخت بزرگی نگرداری کنند ولی هر بار که برای اون غذا می اوردن اون رو مورد ازار و اذیت قرار میدادن هر روز خشم در گرگ سفید افزایش پیدا میکرد سال ها گذشت گرگ جوان بزرگ شد و به طرف گله رفت تا انتقام این سال ها را بگیرد اون به طرف گله رفت وقتی رسید شروع به حمله کرد با تمام گرگ های گله جنگید با اینکه تعداد اون ها زیاد بود ولی همه ی ان ها رو کشت گرگ سفید که زخمی شده بود داشت راه میرفت که درد شدیدی احساس بدن اون داشت بزرگ میشد موهای اون سیاه شد به جز موهای ریش وقتی درد تمام شد لب چشمه رفت تا صورت خود را ببیند اون تبدیل به گرگینه شده بود گرگ تک چشم که دیگه توانی نداشته بود گفت
= پس وقتش رسید بالاخره بیدار شدی
گرگ سفید_ من چیکار کردم چه غلطی کردم
= بیا جلو ما فقط دارین تاوان کاری که باهات کردیم رو پس میدیم
گرگ تک چشم ؛ چشم خود را در اورد و به اون داد و گفت این چشم راه رو به تو نشان میدهد برو اون داره به این سمت میاد برو فقط. برو. و مرد گرگ سفید از شدت خشم فریاد بلندی کشید و با دستش چشم راستش رو دراورد و اون چشم را داخلش گذاشت و شروع به حرکت کرد نمیدونست کجا میره فقط میرفت بعد چند ساعت راه رفتن صدای دختری را شنید که کمک میخوست نگاهی به اطراف کرد یه دختر جوان رو دید گفت حالت خوبه ؟ اشک تو چشمای دختره جمع شد و گفت پس بالاخره منو دید خواهش میکنم نجاتم بده ! و بعد غیب شد اون خیلی گیج شده بود و فقط به راه رفتن ادامه داد شب شد اون زیر تخته سنگی خوابید اون تو خواب یه خرابه رو دید وارد خرابه شد روی پله ها یه موجود ترسناک رو دید که گفت قبر هارو دنبال کن ...
توضیحات
نفرین انا : نفرینی هست که اگر گرگی گرگ دیگر را بکشد خود میمیرد

انا : اولین گرگینه و مادر همه گرگینه ها هست

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

رمان گرگ سفید پارت 1

۱۶ لایک
۱۶ نظر

ببخشید اگه زیاده تو پارت بعدی کمش میکنم
گرگ های گله منتظر تولد گرگ جوان گله بودن همه باهم در مورد اینکه چه اسمی روی ان بزاریم صحبت میکردن که خبر به دنیا امدن گرگ جوان را اوردن همه به دیدن او رفتن ولی دیدن اون گرگ موهای سفیدی مثل برف داره همه از تعجب میخکوب شدن که یکی داد زد این بچه نفرین شده هست باید از شرش راحت شیم همه ی چندتا ارگز گرگ ها به طرفش حمله کرن که رئیس گله یعنی گرگ یک چشم جلو امد و گفت چه غلطی میکنید میخوایید به نفرین انا گرفتار شیم ما باید از اون مراقبت کنیم اونم عضو گله هست همه موافقت کردن که اون رو دور از گله در زیر درخت بزرگی نگرداری کنند ولی هر بار که برای اون غذا می اوردن اون رو مورد ازار و اذیت قرار میدادن هر روز خشم در گرگ سفید افزایش پیدا میکرد سال ها گذشت گرگ جوان بزرگ شد و به طرف گله رفت تا انتقام این سال ها را بگیرد اون به طرف گله رفت وقتی رسید شروع به حمله کرد با تمام گرگ های گله جنگید با اینکه تعداد اون ها زیاد بود ولی همه ی ان ها رو کشت گرگ سفید که زخمی شده بود داشت راه میرفت که درد شدیدی احساس بدن اون داشت بزرگ میشد موهای اون سیاه شد به جز موهای ریش وقتی درد تمام شد لب چشمه رفت تا صورت خود را ببیند اون تبدیل به گرگینه شده بود گرگ تک چشم که دیگه توانی نداشته بود گفت
= پس وقتش رسید بالاخره بیدار شدی
گرگ سفید_ من چیکار کردم چه غلطی کردم
= بیا جلو ما فقط دارین تاوان کاری که باهات کردیم رو پس میدیم
گرگ تک چشم ؛ چشم خود را در اورد و به اون داد و گفت این چشم راه رو به تو نشان میدهد برو اون داره به این سمت میاد برو فقط. برو. و مرد گرگ سفید از شدت خشم فریاد بلندی کشید و با دستش چشم راستش رو دراورد و اون چشم را داخلش گذاشت و شروع به حرکت کرد نمیدونست کجا میره فقط میرفت بعد چند ساعت راه رفتن صدای دختری را شنید که کمک میخوست نگاهی به اطراف کرد یه دختر جوان رو دید گفت حالت خوبه ؟ اشک تو چشمای دختره جمع شد و گفت پس بالاخره منو دید خواهش میکنم نجاتم بده ! و بعد غیب شد اون خیلی گیج شده بود و فقط به راه رفتن ادامه داد شب شد اون زیر تخته سنگی خوابید اون تو خواب یه خرابه رو دید وارد خرابه شد روی پله ها یه موجود ترسناک رو دید که گفت قبر هارو دنبال کن ...
توضیحات
نفرین انا : نفرینی هست که اگر گرگی گرگ دیگر را بکشد خود میمیرد

انا : اولین گرگینه و مادر همه گرگینه ها هست