در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۹۱

۶ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

-(یاسی)نه مثه اینکه شما واقعا منو سگ فرض کردین..
+سگ چیه بی ادب هاپو..
دستم خیلی درد میکرد ولی به روی خودم نمیاوردم..یاسی باز بطری رو چرخوند..دوباره افتاد به من تا آرش ازم بپرسه..اینبار دیگه گفتم حقیقت..
-(آرش)توی سالی که گذشت چندتا شماره گرفتی؟
میگفتم جرعت آسون تر بود..چی بگم حالا جلوی آراد؟!..
+نمیگیرم مگر اینکه مجبور بشم..اونارو هم نشمردم..
نگاه سنگین آرادو رو خودم حس میکردم..دلم نمیخواست نگاش کنم الان..یاسی بطری رو چرخوند..افتاد به آراد تا یاسی ازش بپرسه..حقیقتو انتخاب کرد..
-(یاسی)چند تا دوس دختر داشتی تا الان؟؟!
-(آراد)یکی..
-(یاسی)کی؟
-(آراد)یه سوال فقط مجازه..
یاسی چیزی نگفت و دوباره بطری رو چرخون..افتاد به من تا آراد ازم بپرسه..گفتم جرعت..آراد با سرش به مبلا اشاره کرد..منظورش این بود که برم از بازی بیرون..از جام بلند شدم و رفتم روی مبل نشستم..
-(یاسی)چی شد الان!؟!
همه به آراد خیره شدن..
+اونجوری نگاش نکنین..از بازی اخراجم کرد..
-(یاسی)خب چرا رمزی حرف میزنین؟!مثه آدم بگین دیگه!
یک ساعتی با هم بازی کردن منم فقط نگاهشون میکردم..دستم هنوز درد میکرد..در آخر با جیغ جیغای یاسی که گشنش بود بازی به پایان رسید..هرکس پیتزای مورد علاقشو برداشت..آرادم با یه پیتزا کنارم نشست..میدونست من یه پیتزای کاملو نمیتونم بخورم..
-ببینم دستتو..
+دستم؟!
-آره..اونجایی که یاسی گاز گرفت..
+دیدن نداره که..
دستمو گرفت و رو به جایی که گاز گرفته بودن کرد..خط باریکی از خون از ساعدم سرازی زیر شد..فکرشو نمیکردم خون بیاد..آراد بلند شد و منو با خودش تا دستشویی کشوند..منو فرستاد تو و خودشم پشتم وایساد..آبو باز کرد و دستمو گرفت زیر شیر..به محض برخورد آب با جای زخمی سوزش بدی رو حس کردم که باعث موچاله شدن صورتم شد..
+خودم میتونم بشو..
-هیسسسس..
⬇نظرات⬇

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۹۱

۵ لایک
۶ نظر

-(یاسی)نه مثه اینکه شما واقعا منو سگ فرض کردین..
+سگ چیه بی ادب هاپو..
دستم خیلی درد میکرد ولی به روی خودم نمیاوردم..یاسی باز بطری رو چرخوند..دوباره افتاد به من تا آرش ازم بپرسه..اینبار دیگه گفتم حقیقت..
-(آرش)توی سالی که گذشت چندتا شماره گرفتی؟
میگفتم جرعت آسون تر بود..چی بگم حالا جلوی آراد؟!..
+نمیگیرم مگر اینکه مجبور بشم..اونارو هم نشمردم..
نگاه سنگین آرادو رو خودم حس میکردم..دلم نمیخواست نگاش کنم الان..یاسی بطری رو چرخوند..افتاد به آراد تا یاسی ازش بپرسه..حقیقتو انتخاب کرد..
-(یاسی)چند تا دوس دختر داشتی تا الان؟؟!
-(آراد)یکی..
-(یاسی)کی؟
-(آراد)یه سوال فقط مجازه..
یاسی چیزی نگفت و دوباره بطری رو چرخون..افتاد به من تا آراد ازم بپرسه..گفتم جرعت..آراد با سرش به مبلا اشاره کرد..منظورش این بود که برم از بازی بیرون..از جام بلند شدم و رفتم روی مبل نشستم..
-(یاسی)چی شد الان!؟!
همه به آراد خیره شدن..
+اونجوری نگاش نکنین..از بازی اخراجم کرد..
-(یاسی)خب چرا رمزی حرف میزنین؟!مثه آدم بگین دیگه!
یک ساعتی با هم بازی کردن منم فقط نگاهشون میکردم..دستم هنوز درد میکرد..در آخر با جیغ جیغای یاسی که گشنش بود بازی به پایان رسید..هرکس پیتزای مورد علاقشو برداشت..آرادم با یه پیتزا کنارم نشست..میدونست من یه پیتزای کاملو نمیتونم بخورم..
-ببینم دستتو..
+دستم؟!
-آره..اونجایی که یاسی گاز گرفت..
+دیدن نداره که..
دستمو گرفت و رو به جایی که گاز گرفته بودن کرد..خط باریکی از خون از ساعدم سرازی زیر شد..فکرشو نمیکردم خون بیاد..آراد بلند شد و منو با خودش تا دستشویی کشوند..منو فرستاد تو و خودشم پشتم وایساد..آبو باز کرد و دستمو گرفت زیر شیر..به محض برخورد آب با جای زخمی سوزش بدی رو حس کردم که باعث موچاله شدن صورتم شد..
+خودم میتونم بشو..
-هیسسسس..
⬇نظرات⬇