هدیه. پسر عموی داشت که عاشقش بود. اسم پسر عموش پیام بود هدیه معلم پایه ابتدای و پیام معلم پایه راهنمایی بود. اونا هردو از خانواده های بسیار مذهبی بودن پیام عاشق رنگ زرد هدیه عاشق رنگ ابی داستان اونا مثل. ماه تو اسمان بود اونا هیچ کدوم جرعو بیان عاشقیشونو نداشتند. یک روز پیام و هدیه رو میدوزدن هردوشون تو یک جای تاریک این باعث ابراز علاقه اونا میشه اما دزد اون پسر خاله هدیه بود. اسمش دین بود اونا اونجا بهم اعتراف کردن. و از عاقد که دزدیده شد بود خواستن اونارو بهم محرم کنه و تا اخر عمر تو اون تاریکب زندگی کرد اها فامیلشون اسمان بود درست حدس زدید هدیه اسمان کتاب ابتدایی پیام اسمان کتاب راهنمایی دین و زندگانی واسه دبیرستان محلیم که اونجا بود شیرونی بود چون صاحبشون بزرگ شد دیگه خخخخ چرتو مرت در کردم میدونم