قسمت اول رمان ترسناک نجات یافتگان
ماشین از در پارکینگ بیرون رفتو به دنبال آن در پارکینگ بسته شد.پردرو کشیدمو گفتم: ایول ...آآآآآآآآآآآآآآآززززززززاااااادی
سریع رفتم لپ تابمو روشن کردم و فیلم را پلی کردم .یه فیلم جدید صحنه دار گرفته بودم و حالا که مامان و بابا نبودند وقت دیدنش بود.لپ تابمو بردم توی آشپزخانه تا بفهمم کی مامان و بابام میان {رفته بودن برای خواهر کوچک ترم خرید خواهرمم برده بودن تنها بودم}حدود 30 دقیقه از فیلم گزشته بودکه صدای جیغ بلند یک زن از کوچه مان آمد. سریعا پردرو کنار زدم و انتظار دیدن یک صحنه خاک تو سری تجاوزی را داشتم که ....که...نفسم بند اومده بود و قلبم تیر میکشید...ک..کف ..کو ..کوچه پر از خون بود و ...و...جنازه دختری بر روی زمین افتاده بود ...شکمش دریده شده بود و اجزای داخل آن مشخص بود...دستی به داخل شکمش فرو رفت و روده هایش را بیرون کشید ...به سمت دهان صاحبش برد و صاحب دست با ولع روده ها را در دهانش جای داد ...نجویده قورت داد.....صورتش را آرام بر گرداند و با چشمان بی حالش به من که پشت پنجره خشکم زده بود زل زد .......................
نظرات (۱۷۹)