فصل دوم رمان THE EDICTION (اعتیاد) پارت پنجاه و دوم
*قرار ما*
هیسونگ...
دست میون وو که از دستانم جدا شد، نگاهم به راهی که برای رسیدن به جونگ سونگ طی میکرد، دوخته شد.
نفسم را دردناک بیرون دادم و کمی خم شدم. انرژی ام حسابی تحلیل رفته بود و نمیدانستم دیگر چقدر زمان لازم بود تا میون وو به خودش بیاید و متوجه احساس خفتهی درونش به جونگ سونگ شود.
گوشی ام را از جیب بیرون کشیدم و به جه یون پیام دادم تا بعد از اتمام کارش دنبال من هم بیاید تا باهم به خانه برگردیم.
بعداز فرستادن پیامم برای او، پاهایم را کشیدم و به سمت صندلی کنار دیوار در حیاط دانشگاه رفتم و روی آن نشستم و در آخر سرم را به دیوار تکیه دادم و برای مدتی چشم هایم را بستم و به یاد روزی که اولین بار جونگ سونگ را دیدم، افتادم که لبخندی روی لب هایم شکل گرفت.
اولین باری که او را دیده بودم موقع حادثه غرق شدن میون وو بود که برای اولین بار نجاتش دادم.
چنان شتابان به سمت دریا دوید که چشمم به مسیری که میرفت، خورد و دختری که در آب غرق شد را با چشمانم نظاره کردم.
خیلی وقت بود که در آن منطقه شنا میکردم و میدانستم قسمت عمیق دریا و به شدت خطرناک است.
با چهره درهم به سمتش دویدم و خشمناک دستش را کشیدم و عصبانی در صورت جذابش توپیدم:
+معلوم هس چیکار میکنی این قسمت خطرناکه نباید بری...
برق اشک و خشم در چشمانش بی داد میکرد و مرا به تعجب وا داشت.
×باید نجاتش بدم...ولم کن غرق میشه...
+شنا هم بلد باشی نمیتونی بیاریش بیرون باید غریق نجات بلد باشی.
با یادآوری فریاد بلندش که تمام عرش را لرزاند لبخندم روی صورتم پهن تر شد...
× به درکککک... نمیتونم بزارم بمیره باید نجاتش بدم. اون نباید اینجوری منو ترک کنه...
روی زانو هایش که نشست نگاهم به دریا افتاد و درد عمیقی در قلبم به وجود آمد.
نظرات (۴)