ღ

بعضی‌ روزها دلم می‌خواهد روی پیشانی‌ام بنویسم:
«دارم برای زنده ماندن، آرام ماندن و عبور از طوفان‌های درونم می‌جنگم؛ لطفا زخمی دیگر بر روی زخم‌هایم اضافه نکنید.»
و آدم‌ها بی‌آنکه به رنجی که می‌بری نگاه کنند، با حرف‌ها و کارهایشان قلبت را می‌شکنند.
و درد به استخوانِمان رسیده اما هنوز خودمان را نباخته‌ایم و روزگار را زندگی می‌کنیم. و هنوز آنقدر می‌خندیم که سرمان از این همه ناخوشی‌هایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم درد می‌گیرد.
قلبی تازه می‌خواهم
و ذهنی پاک شده
و احساساتی بکر
و سرزمینی جدید
برای زیستن.
عادت دارم به تنهایی، به سکوت، به دور بودن. با این‌حال گاهی عجیب دلم می‌خواهد برای کسی به‌طور خاصی مهم و ارزشمند باشم، طوری که یکی از دغدغه‌های زندگی‌اش، لبخند زدنِ من باشد.
خود را چون گل نیلوفر در مرداب دوست بدار نه برای پاکی ات ؛ بلکه برای شجاعتت در شکفتن میان تیرگی ها
هیچ کس به اندازه او رنج نمی کشید و هیچ کس به اندازه او از زیبایی های کوچک لذت نمی برد. او آمیزه ای غریب از درد و شاد کامی بود و همواره لبخند اشک آلودی بر روح خود داشت.

نظرات (۱۱)

Loading...

توضیحات

۹ لایک
۱۱ نظر

بعضی‌ روزها دلم می‌خواهد روی پیشانی‌ام بنویسم:
«دارم برای زنده ماندن، آرام ماندن و عبور از طوفان‌های درونم می‌جنگم؛ لطفا زخمی دیگر بر روی زخم‌هایم اضافه نکنید.»
و آدم‌ها بی‌آنکه به رنجی که می‌بری نگاه کنند، با حرف‌ها و کارهایشان قلبت را می‌شکنند.
و درد به استخوانِمان رسیده اما هنوز خودمان را نباخته‌ایم و روزگار را زندگی می‌کنیم. و هنوز آنقدر می‌خندیم که سرمان از این همه ناخوشی‌هایی که مجبور به پذیرفتنش کردیم درد می‌گیرد.
قلبی تازه می‌خواهم
و ذهنی پاک شده
و احساساتی بکر
و سرزمینی جدید
برای زیستن.
عادت دارم به تنهایی، به سکوت، به دور بودن. با این‌حال گاهی عجیب دلم می‌خواهد برای کسی به‌طور خاصی مهم و ارزشمند باشم، طوری که یکی از دغدغه‌های زندگی‌اش، لبخند زدنِ من باشد.
خود را چون گل نیلوفر در مرداب دوست بدار نه برای پاکی ات ؛ بلکه برای شجاعتت در شکفتن میان تیرگی ها
هیچ کس به اندازه او رنج نمی کشید و هیچ کس به اندازه او از زیبایی های کوچک لذت نمی برد. او آمیزه ای غریب از درد و شاد کامی بود و همواره لبخند اشک آلودی بر روح خود داشت.