رمان love in class B

love in class B

۲۲ ویدیو
AYGIN -۲۲ / ۶

love in class B

۰ نظر گزارش تخلف
AYGIN
AYGIN

پارت ششم:
-خیلی خوش اومدین
مامان جونگین سینی شربتو گذاشت جلومون و رفت نشست کنار شوهرش.روشو کرد سمت منو گفت:
-جونگین میگه باهم همکلاسیین!
-بله
-چه خوب.هروقت وقت کردی بیا باهاش درس بخون
با عصبانیت لبخندی زدم و گفتم:
-حتما
-جونگین چرا نمیبریش تو اتاقت؟
چی؟؟؟؟؟؟؟ببرتم اتاقش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نههههههههههههههه!!!!!!!!!!!
نگاهی به کیونگسو و بکی که داشتن به صورت خیلی ریز میخندیدن انداختم و ناچار بلند شدم و رفتم دنبال جونگین
-بیا تو
در اتاقشو باز کرد.تخت و کمد و میز قهوه ای گوشه چپ اتاق بود و سمت راست یه کتابخونه بزرگ پر از کتاب بود.با تعجب ازش پرسیدم:
-همشو خوندی؟
دستاشو رو سینش قلاب کرد و با لبخند گفت:
-آره.توم کتاب میخونی؟
-آره خیلی.
-خوبه
-راستی خواهر برادر نداری؟
-یه برادر دارم که آمریکا موند
-اوووو.چن سالشه؟
-24،توم فقط همین دوتا داداشو داری؟
-آره
-خیلیم دوسشون داری
بعد لبخند دندون نمایی زد و گفت:
-چرا بت نمیاد دختر باشی؟
-همه میگن.چون تنها دخترایی که کنارمن مامانمو میانگن.
-واو!برعکس تو،تو خانواده ما فقط من و جونمیون پسریم.
-جونمیون؟
-داداشم
-آها.برا همینه با خودکار رنگی مینویسی پس
بعد زدم زیر خنده.چشم غره ی کوچولویی بهم رفت و گفت:
-توم برا همینه از تو دفتر کتابات جک و جونور میاد بیرون
و زد زیر خنده.خیلی جلوی خودمو گرفتم که نزنمش.عصبی دستمو مشت کردم و گفتم:
-تو کدوم مدرسه آمریکا درس میخوندی؟
-یجوریی این سوالو میپرسی انگار هرسال تو یکی از مدرسهای آمریکا درس میخوندی.الان من بگم مطمئنی میدونی کجاس؟
-آره میدونم
جونگین یه اسم عجیب غریب گفت که من تا حالا به گوشم نخورده بود.
-مطمئنی این اسم مدرسس؟
-دیدی گفتم نمیدونی
برای اینکه کم نیارم گفتم:
-آخه یه روزی کیونگسو یه باغ وحش بهم معرفی کرد اسمش همین بود
جونگین که از عصبانیت سرخ شده بود گفت:
-من میرم پایین.خواستی بیا
بعد از اتاقش رفت بیرون.نفسی از روی آسودگی کشیدم و گفتم:
-پسره ی پررو.من تو رو آدم نکنم اونسو نیستم.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

love in class B

۰ لایک
۰ نظر

پارت ششم:
-خیلی خوش اومدین
مامان جونگین سینی شربتو گذاشت جلومون و رفت نشست کنار شوهرش.روشو کرد سمت منو گفت:
-جونگین میگه باهم همکلاسیین!
-بله
-چه خوب.هروقت وقت کردی بیا باهاش درس بخون
با عصبانیت لبخندی زدم و گفتم:
-حتما
-جونگین چرا نمیبریش تو اتاقت؟
چی؟؟؟؟؟؟؟ببرتم اتاقش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نههههههههههههههه!!!!!!!!!!!
نگاهی به کیونگسو و بکی که داشتن به صورت خیلی ریز میخندیدن انداختم و ناچار بلند شدم و رفتم دنبال جونگین
-بیا تو
در اتاقشو باز کرد.تخت و کمد و میز قهوه ای گوشه چپ اتاق بود و سمت راست یه کتابخونه بزرگ پر از کتاب بود.با تعجب ازش پرسیدم:
-همشو خوندی؟
دستاشو رو سینش قلاب کرد و با لبخند گفت:
-آره.توم کتاب میخونی؟
-آره خیلی.
-خوبه
-راستی خواهر برادر نداری؟
-یه برادر دارم که آمریکا موند
-اوووو.چن سالشه؟
-24،توم فقط همین دوتا داداشو داری؟
-آره
-خیلیم دوسشون داری
بعد لبخند دندون نمایی زد و گفت:
-چرا بت نمیاد دختر باشی؟
-همه میگن.چون تنها دخترایی که کنارمن مامانمو میانگن.
-واو!برعکس تو،تو خانواده ما فقط من و جونمیون پسریم.
-جونمیون؟
-داداشم
-آها.برا همینه با خودکار رنگی مینویسی پس
بعد زدم زیر خنده.چشم غره ی کوچولویی بهم رفت و گفت:
-توم برا همینه از تو دفتر کتابات جک و جونور میاد بیرون
و زد زیر خنده.خیلی جلوی خودمو گرفتم که نزنمش.عصبی دستمو مشت کردم و گفتم:
-تو کدوم مدرسه آمریکا درس میخوندی؟
-یجوریی این سوالو میپرسی انگار هرسال تو یکی از مدرسهای آمریکا درس میخوندی.الان من بگم مطمئنی میدونی کجاس؟
-آره میدونم
جونگین یه اسم عجیب غریب گفت که من تا حالا به گوشم نخورده بود.
-مطمئنی این اسم مدرسس؟
-دیدی گفتم نمیدونی
برای اینکه کم نیارم گفتم:
-آخه یه روزی کیونگسو یه باغ وحش بهم معرفی کرد اسمش همین بود
جونگین که از عصبانیت سرخ شده بود گفت:
-من میرم پایین.خواستی بیا
بعد از اتاقش رفت بیرون.نفسی از روی آسودگی کشیدم و گفتم:
-پسره ی پررو.من تو رو آدم نکنم اونسو نیستم.