به درخواست یکی از دوستام میخوام رمانی که اوایل انجین بودنم نوشتم رو بزارم اما نمیدونم چطوره.لطفا بخونید اگه خواستید بازم میزارم

رمان THE EDICTION

۹۶ ویدیو

ادامه پارت هشتم رمان THE EDICTION(اعتیاد)

*Málek.H*HANDERSON
*Málek.H*HANDERSON

+بلخره بعد ۶ ماه تونستم بخندونمت... پوزخند های مسخرت نه ها لبخند... یه لبخند قشنگ و واقعی.
دستم را روی لبم گذاشتم. راست می‌گفت قفل لبانم را شکسته بود آن هم بعد شش ماه... به قیافه خوشحالش نگاه کردم که نفسی آسوده خاطر کشید و به دریا نگاه کرد و رو به آن گفت:
+میبینیییییی بلخره تونستم بخندونمش. گفته بودم که میتونم...
متعجب به نیم رخ جذابش خیره شدم. او همیشه عجیب بود؛ عجیب ترین آدمی که می‌شناختم و این کلامش برای من عجیب تر و عجیب تر از آن، قطره اشکی بود که بر صورت خندانش غلت خورد و مدتی بعد محو شد...

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

ادامه پارت هشتم رمان THE EDICTION(اعتیاد)

۱۳ لایک
۸ نظر

+بلخره بعد ۶ ماه تونستم بخندونمت... پوزخند های مسخرت نه ها لبخند... یه لبخند قشنگ و واقعی.
دستم را روی لبم گذاشتم. راست می‌گفت قفل لبانم را شکسته بود آن هم بعد شش ماه... به قیافه خوشحالش نگاه کردم که نفسی آسوده خاطر کشید و به دریا نگاه کرد و رو به آن گفت:
+میبینیییییی بلخره تونستم بخندونمش. گفته بودم که میتونم...
متعجب به نیم رخ جذابش خیره شدم. او همیشه عجیب بود؛ عجیب ترین آدمی که می‌شناختم و این کلامش برای من عجیب تر و عجیب تر از آن، قطره اشکی بود که بر صورت خندانش غلت خورد و مدتی بعد محو شد...