خانواده ام..هرکاری ام باهام نکرده باشن..یکاری رو خوب کردن..اونا..از ادمای بیرون این جامعه برام هیولا ساختن..
من بچه نیستم..
بخاطر این امتحان..به کل تغییر کردم..
منه قبلی..این قدر اسیب پذیر..دل شکسته..و شکست خورده نبود..

میخوای یچیزی بهت بگم؟
مامانم..اینیستا و تلگرام و همه ی عکسامو پاک کرده..
یادم میاد..روزی که همه ی دوستامو ازم گرفت و همه ی ادمارو از زندگیم پاک کرد..فقط بهم درس و هلگارو داد..
از اون روز به بعد..منی که تو اتاق کوچیکم داشتم با کتابا ور میرفتم..بعضی وقتا که حوصلم سر میرفت پروفایل های بچه هارو میدیدم...
و...با حسرت نگاشون میکردم..
زمان گذشت و اونا از دوستام تبدیل به یسری هیولای ترسناک شدن..
هنوزم هیولان..بعد تیز با هلگا بهم زدم و دوستای مدرسه رو جایگزینشون کردم...
اما..بعد از 29 روز اونارم از من گرفت...
و بهم =ولشون کن ...دوست میخوای چیکار؟بشین با همون کره ایا حال کن..

از اون موقع به تنها دوستم شد مامانم...
من موندم و مامانم..منی که با ذوق همچی بهش میگفتم و اونی میزد تو ذوقم..
مامان من ..قشنگ تر از تصور شماست...
اون..محبت داره..
مهربونه..
کلی چیزای خوب داره...
اما بلده همچیمو ازم بگیره..
=)
امروز..12 /5 / 1400
من حتی فضای مجازی ندارم..
حداقل کاش تلگرامو برگردونه..
با مامانم حرف زدم..
و مثل همیشه..از ادمای ترسناک بیرون حرف میزدیم..
جرا حس میکنم درس میخونم تا کاری کنم دیگران ازم راضی باشن؟
چرا؟
مامانم همیشه خوشو مثال میزنه..میگه=
منو ببین...من الان به کجا رسیدم؟درس نخوندم..دوسته من الان ماهی 10 میلیون پول میگیره..من چی؟
بهش میگم=زندگیت چشه؟

میگه= من شوهر خوب گیرم اومد...تو میخوای بری مثله فلانی زندگی کنی؟
خودت علاف باشی یه علافم بیاد تورو بگیرهه؟؟

بهم میگه ... باعث خجالت ما نشو ...کاری دیگران تورو به عنوان یه انسان با احترام ببینن..

مامان یچیزی بگم؟
میدونی چی برای بچت مهمه؟
تو اونقدر از ادمای دیگه حرف زدی که من برام مهمه وقتی یه غریبه تو خیابون منو میبینه...مسخرم میکنه یا نه

من اینجوری از ادما میترسم..من از اینکه دیگران ازم بد بگم متنفرم..متنفرم بگن=اخلاق نداره/زشته/اون چی بود پوشیده بود/چرا اینشکلیه..

من از اینکه در موردم حرف بزنن متنفرم...تهش..قراره چه اتفاقی میوفته؟نهم قبول میشم؟چرا از الان به اون فک میکنم؟چرا از اینکه با دیگران روبرو شم میترسم؟