آرماتور عرضی فونداسیون ، بالاخره چکارش کنیم؟
من عرب ایرانی هستم
نان دارم، ولی دندان ندارم، روی نفت هستم ولی از ساده ترین امکانات شهری محروم هستم
اینجا آب و هوای عجیبی دارد، شنیده ام فصل تابستان شما ۳ ماه است، ولی ... تابستان من ۹ ماه است
سالهاست که مدیران شهر ما، همه هستند، غیر از خودمان
من، ریشه ای دارم، به اندازه قدمت طایفه ام . ریشه ای عمیق تر از هر پیوند سیاسی دیگری. من ریشه دارم، فرقی نمی کند از طایفه "عبادی" باشم یا از طایفه "بنی طرف" باشم یا "کعبی" یا "بنی اسد " یا "بنی خالد" یا ...
طایفه ما هویت دارد، شیخ دارد و بیرقی دارد که برایم محترم و مقدس است، (و کاش برای آنها هم اندکی مهم بود. )
کاش برایشان مهم بود وقتی ریزگردها تنفس را در شهرمان دشوار کرده بود، یا وقتی فاضلاب شهری برایمان به کابوس تبدیل شده بود.
وقتی جوانان "کوت عبدالله" و "شِلِنگ آباد"، بیکار بودند.
ما زبان داشتیم ولی صدایی در رسانه نداشتیم
درب خانه هایمان برای مهمان همیشه باز است، و سفره هایمان همیشه پهن
سفره ای که در آن، نان هست، ولی آب کم است، "مفطح" و "تلیت باقانه" و "حَشو" و "قلیه ماهی" هست،
ولی نفت نیست!
ما در "عجیب ترین پارادوکس تاریخ" زندگی می کنیم: روی نفت هستیم، خودمان هم نفت را بیرون میکشیم، ولی در سفره هایمان نصیبی از آن نیست.
ما برای وطن، کم نگذاشته ایم و نمیگذاریم.
زنده باد ایران، زنده باد عرب ایرانی، زنده باد #مهندس ایرانی
نظرات