"فرشتهای زمینی" | 5th Chapter
5th Chapter˚⋆.
فورا بالهام رو جمع کردم
+امممم، سلام سونگهون! خوبی؟
- من خوبم، اما خودت؟ چرا اینقدر قرمز شدی؟ میگما قضیه اون بالها چی بود؟ واقعی بود یا من دچار اشتباه شدم؟ هوم؟
+ هوا تاریکه حتما اشتباه دیدی، (زیرلب) حتما اشتباه دیدی، حتما
دستام داشت میلرزید میترسیدم بفهمه من یه فرشتهام
- اوهوم، حتما اشتباه شده
+ آره، میری خونه؟
- آره
+ منم میتونم همراهت بیام؟ اینجا خیلی تاریکه میترسم
- باشه، بیا؛ راستی اینجا چیکار میکنی؟
+ هیچی دخترای کلاسمون همین نزدیکیا ریختن رو سر یونجین، دارم میرم تا نجاتش بدم
- که اینطور
سونگهون یکی مثل منه، فقط با دوستاش و خانوادهش راحته، پیش اونا یه برونگراست؛ اما پیش غریبه ها کاملا درونگراست . . .
تایپ MBTI من و سونگهون ISTJ و تقریبا شبیه همدیگهایم.
اونم مثل من بچه درسخونه، اکثرا پسرای هفتمی میریزن رو سرش، اونم بخاطر اینکه نمره هاش همیشه عالیه و بچه ها بخاطر من و اون توسط دبیر سرزنش میشن.
بلاخره رسیدیم! دست یونجین زخمی بود
+ خوبی؟ دستت درد نمیکنه؟ میخوای بریم بیمارستان؟ هوم؟
- چرا اینقدر شلوغش میکنی یه زخم سادهست دیگه . . .
+ وا، اینم جواب خوبیه ها، دخترهی . . .
- گگگگگگ، هیس! بیا یه چیزی نشونت بدم!
+ چی؟ راستی سونگهون سر خیابون وایساده!
- اون چرا؟
+ خونهشون همین اطرافه، چون تاریک بود باهاش اومدم
- که اینطور . . . پس تو راه برگشت نشونت میدم، باشه؟
+ اوهوم، اونیی
- عیووو! اونی؟ اینجوری صدام کن: هی تو، چوی یونجین خیلیم بهتره مگه نه؟
+ ( با خنده) باشه، باشه فهمیدم چوی یونجین
یادش رفته، قرار بود بهش ثابت کنم فرشتهام . . .
+ راستی قرار بود بهت ثابت کنم فرشتهام هااااا
- هیس! هیس!
اوه! سونگهون اونجا بود، چیکار کنم؟ اون یکم قبلتر بالهام رو هم دید!
نظرات (۳)