در حال بارگذاری ویدیو ...
با حرکت موس بر روی ویدیو و یا حرکت گوشی موبایل و تبلت خود می‌توانید ویدیو را به صورت 360 درجه مشاهده کنید.

رمان عشق دردناک قسمت ۱۸

۱۲۸ نظر گزارش تخلف
korean love exo....I'm V
korean love exo....I'm V

_:فردا آماده باش بریم^^
موبایلشو قطع کرد دستاش مثل گوله برف سرد شده بود دوید رفت تواتاق لی و دید ک هنوز حموم نرفته با تمومه ذوق پرید بغلش...
لی:چی شد یهو؟ میاد؟
سوهو:اره میاد...میاد
لی نگران بود با خودش می گفت نکنه بفهمه؟اگه...اگه اتفاقی بیوفته چی؟؟....نگاهی به قیافه ذوق زده سوهو کرد هر چه بیشتر دنباله چاره میگشت بیشتر نگران میشد...سرشو انداخت پایین و دسته سوهو رو گرفت:سوهو...دیر وقته بهتره بخوابی
اتاق چان و بک
بک از اضطراب یه جا بند نمیشد...چان هم روی تخت خوابیده بود...بک پرید چراغ رو روشن کرد و رفت طرفه میزش کشو رو باز کرد و دنبال خط چشمی کع تازه خریده بود گشت
صدای بهم خوردن وسایلا و صدای غرغر بک که چانواز خواب بیدار کرده بود هر ثانیه بلندتر میشد...دیگه چان داش جوش می اورد...بلند شد روی تخت نشست و چپ چپ به بک نگا کرد
چان:بیون بکهیون میری میخوابی یا بیام اون خط چشماتو تو کونت کنم
بک:میام اون گوشاتو میکنماااااا
اتاق کای و دی او
دی او کتابخونشو مرتب میکرد کای هم جلو آینه نشسته بود و به عکس دی او روی آینه نگا میکرد...همه چیزش او توی دی او میدید...یه بخند ریز زد :دی او یااا...نخوابی نمی تونی فردا بیدار بشی
دی او برگشت به کای نگاهی کرد:تو بگیر بخواب منم اینا رو جمع و جور کنم بعد
کای سرشو تکون داد :نوچ نوچ نمیشه
بلند شدو دی او رو بغل کرد و از روی زمین بلندش کرد و انداختش روی تخت...خودش هم کنارش دراز کشید و محکم بغلش کرد
کای:حالا دوتایی باهم میخوابیم
صبح شد و همه با سروصدای بک که داشت با ریتمهای غلط اهنگ میخوند بیدار شدن...







عیدتون همممم مبارککک

نظرات (۱۲۸)

Loading...

توضیحات

رمان عشق دردناک قسمت ۱۸

۱۸ لایک
۱۲۸ نظر

_:فردا آماده باش بریم^^
موبایلشو قطع کرد دستاش مثل گوله برف سرد شده بود دوید رفت تواتاق لی و دید ک هنوز حموم نرفته با تمومه ذوق پرید بغلش...
لی:چی شد یهو؟ میاد؟
سوهو:اره میاد...میاد
لی نگران بود با خودش می گفت نکنه بفهمه؟اگه...اگه اتفاقی بیوفته چی؟؟....نگاهی به قیافه ذوق زده سوهو کرد هر چه بیشتر دنباله چاره میگشت بیشتر نگران میشد...سرشو انداخت پایین و دسته سوهو رو گرفت:سوهو...دیر وقته بهتره بخوابی
اتاق چان و بک
بک از اضطراب یه جا بند نمیشد...چان هم روی تخت خوابیده بود...بک پرید چراغ رو روشن کرد و رفت طرفه میزش کشو رو باز کرد و دنبال خط چشمی کع تازه خریده بود گشت
صدای بهم خوردن وسایلا و صدای غرغر بک که چانواز خواب بیدار کرده بود هر ثانیه بلندتر میشد...دیگه چان داش جوش می اورد...بلند شد روی تخت نشست و چپ چپ به بک نگا کرد
چان:بیون بکهیون میری میخوابی یا بیام اون خط چشماتو تو کونت کنم
بک:میام اون گوشاتو میکنماااااا
اتاق کای و دی او
دی او کتابخونشو مرتب میکرد کای هم جلو آینه نشسته بود و به عکس دی او روی آینه نگا میکرد...همه چیزش او توی دی او میدید...یه بخند ریز زد :دی او یااا...نخوابی نمی تونی فردا بیدار بشی
دی او برگشت به کای نگاهی کرد:تو بگیر بخواب منم اینا رو جمع و جور کنم بعد
کای سرشو تکون داد :نوچ نوچ نمیشه
بلند شدو دی او رو بغل کرد و از روی زمین بلندش کرد و انداختش روی تخت...خودش هم کنارش دراز کشید و محکم بغلش کرد
کای:حالا دوتایی باهم میخوابیم
صبح شد و همه با سروصدای بک که داشت با ریتمهای غلط اهنگ میخوند بیدار شدن...







عیدتون همممم مبارککک