در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 84

۱۰ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

پ.ن : اینو دیگه چرا گزارش میدین ؟!؟!؟ 0ـ0 ببخشید میتونین یه کلمه ی بد توش پیدا کنین ؟!؟!؟ عجب گیری کردیماااا .. این سومین باره اینو میزارممممم 0ـ0 چته تو ؟ چرا حذف میکنی واقعا ؟؟؟؟ کدوم کلمش بده اخهههههه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی یوجین به هوش اومد تو بیمارستان بود . یونگجه هم سرحال کنارش نشسته بود و نگرانش بود .
شکستی استخونای بدن یوجین زیاد بود و تموم بدنش زخمی شده بود اما پسرا با دیدن به هوش اومدنش نفس راحتی کشیدن .وقتی از بیمارستان مرخص شد نتونست برگرده به خونش چون الان دیگه پدربزرگش مرده بود و اون خونه حس بدی داشت . واسه همین تصمیم گرفت با پسرای B.A.P بمونه .
دو هفته ی اول پر بود از کابوسای وحشتناک یوجین . هرشب بخاطر خوابای بدی که میدید بیدار میشد و دیگه نمیتونست بخوابه .
انقد ترسیده بود که با کوچیکترین صدا وحشت میکرد .
یه روز گردنبند عزیزشو از گردنش کند و داد به پسرا تا اونو از بین ببرن . فک میکرد اون گردنبند براش بدشانسی میاره . هیچوقت دیگه نمیخواست ببینتش .
اون شب از خونه ی B.A.P فرار کرد و هیچوقت به پشت سرش نگاه کرد .
سه سال از اون زمان گذشت . دیگه تصمیم گرفته بود یه زندگی تازه برا خودش درست کنه تا ارامش داشته باشه .
درست همون موقع بود که پاشو گذاشت تو این مدرسه و اسمشو به طور کلی عوض کرد : کیم جنی .
همونجا بود که با یوکی و BTS آشنا شد و بالاخره از نو شروع کرد .
... اما این تا زمانی بود که گذشتش دوباره به دامش انداخت .

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن Kill Or Kiss __ پارت 84

۱۱ لایک
۱۰ نظر

پ.ن : اینو دیگه چرا گزارش میدین ؟!؟!؟ 0ـ0 ببخشید میتونین یه کلمه ی بد توش پیدا کنین ؟!؟!؟ عجب گیری کردیماااا .. این سومین باره اینو میزارممممم 0ـ0 چته تو ؟ چرا حذف میکنی واقعا ؟؟؟؟ کدوم کلمش بده اخهههههه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی یوجین به هوش اومد تو بیمارستان بود . یونگجه هم سرحال کنارش نشسته بود و نگرانش بود .
شکستی استخونای بدن یوجین زیاد بود و تموم بدنش زخمی شده بود اما پسرا با دیدن به هوش اومدنش نفس راحتی کشیدن .وقتی از بیمارستان مرخص شد نتونست برگرده به خونش چون الان دیگه پدربزرگش مرده بود و اون خونه حس بدی داشت . واسه همین تصمیم گرفت با پسرای B.A.P بمونه .
دو هفته ی اول پر بود از کابوسای وحشتناک یوجین . هرشب بخاطر خوابای بدی که میدید بیدار میشد و دیگه نمیتونست بخوابه .
انقد ترسیده بود که با کوچیکترین صدا وحشت میکرد .
یه روز گردنبند عزیزشو از گردنش کند و داد به پسرا تا اونو از بین ببرن . فک میکرد اون گردنبند براش بدشانسی میاره . هیچوقت دیگه نمیخواست ببینتش .
اون شب از خونه ی B.A.P فرار کرد و هیچوقت به پشت سرش نگاه کرد .
سه سال از اون زمان گذشت . دیگه تصمیم گرفته بود یه زندگی تازه برا خودش درست کنه تا ارامش داشته باشه .
درست همون موقع بود که پاشو گذاشت تو این مدرسه و اسمشو به طور کلی عوض کرد : کیم جنی .
همونجا بود که با یوکی و BTS آشنا شد و بالاخره از نو شروع کرد .
... اما این تا زمانی بود که گذشتش دوباره به دامش انداخت .