روضه و مداحی (ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال‌ رفته) - حاج محمود کریمی

۴ نظر
گزارش تخلف
علی پیام
علی پیام

این قطعه مربوط به عزاداری ظهر عاشورای ماه محرّم 1403 که در هیأت رایة‌العباس (ع) اجرا شده است. متن شعر: - ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال‌‌ رفته - رفتی و بعد از رفتنت، خلخال رفته
رفتی، ندیدی خواهر پرده‌ نشینت
مانند حیدر در دل جنجال رفته
از مرکبت پیداست، زخم بی‌شمارت
خون تو تا زیر گلو از یال رفته
طوری شکستم در همین یک‌ ساعت انگار
از عمر بی‌تو بودنم، یک‌ سال رفته
من ماندم و یک‌ لشکر و دنیایی از غم
بعد از تو، اوقاتم بر این منوال رفته
یک‌ماه شش‌ماهه به پشت خیمه، دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته

رفتند طفلان پابرهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته

بی‌هوش نه؛ یک‌عدّه دختر، مرده بودند
معلوم شد، حالا که قیل و قال رفته

از رنگ و رووها می‌توان فهمید این را
در این هیاهو، چه‌کسی گودال رفته

تیر آمد به سینه‌اش برخورد
حضرت شاه از فرس افتاد
بین گرد و غبار در مقتل
تشنه‌لب بود؛ از نفس افتاد

خواهر شاه، داشت از رووی تل
روضه‌ها را یکی‌یکی می‌دید
داشت ارباب، دست‌و‌پا می‌زد
لشکر کوفه داشت می‌رقصید

دوره کردند شاه عطشان را
زینب از حال رفت؛ بر آشفت
شمر را تا که دید در گودال
زینبش، ناله می‌زد و می‌گفت:

نیزه را در دهان مزن، نامرد
یا زدی، لااقل نچرخانش
او امام است؛ احترامش کن
با کف پات برنگردانش

سینه‌اش را سبک‌کن ای ملعون
مادرش را کمی صدا بزند
حکم شرع است نامسلمان‌ها
بگذارید دست‌و‌پا بزند

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

روضه و مداحی (ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال‌ رفته) - حاج محمود کریمی

۴ لایک
۴ نظر

این قطعه مربوط به عزاداری ظهر عاشورای ماه محرّم 1403 که در هیأت رایة‌العباس (ع) اجرا شده است. متن شعر: - ای خسته‌ی لب تشنه‌ی از حال‌‌ رفته - رفتی و بعد از رفتنت، خلخال رفته
رفتی، ندیدی خواهر پرده‌ نشینت
مانند حیدر در دل جنجال رفته
از مرکبت پیداست، زخم بی‌شمارت
خون تو تا زیر گلو از یال رفته
طوری شکستم در همین یک‌ ساعت انگار
از عمر بی‌تو بودنم، یک‌ سال رفته
من ماندم و یک‌ لشکر و دنیایی از غم
بعد از تو، اوقاتم بر این منوال رفته
یک‌ماه شش‌ماهه به پشت خیمه، دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته

رفتند طفلان پابرهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته

بی‌هوش نه؛ یک‌عدّه دختر، مرده بودند
معلوم شد، حالا که قیل و قال رفته

از رنگ و رووها می‌توان فهمید این را
در این هیاهو، چه‌کسی گودال رفته

تیر آمد به سینه‌اش برخورد
حضرت شاه از فرس افتاد
بین گرد و غبار در مقتل
تشنه‌لب بود؛ از نفس افتاد

خواهر شاه، داشت از رووی تل
روضه‌ها را یکی‌یکی می‌دید
داشت ارباب، دست‌و‌پا می‌زد
لشکر کوفه داشت می‌رقصید

دوره کردند شاه عطشان را
زینب از حال رفت؛ بر آشفت
شمر را تا که دید در گودال
زینبش، ناله می‌زد و می‌گفت:

نیزه را در دهان مزن، نامرد
یا زدی، لااقل نچرخانش
او امام است؛ احترامش کن
با کف پات برنگردانش

سینه‌اش را سبک‌کن ای ملعون
مادرش را کمی صدا بزند
حکم شرع است نامسلمان‌ها
بگذارید دست‌و‌پا بزند

مذهبی