در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن kill or kiss _ پارت 104

۳ نظر گزارش تخلف
bangtan pinky girl
bangtan pinky girl

صدای بلند پاشنه های فکش چند تا دختر توی سالن می پیچید . لرز بدی توی کل تنم پیچید .
یه دختر با موهای قهوه ای که تا روی شونه هاش بود جلو اومد . پشتش سه تا دختر دیگه هم بود.
چهار دختر ... و متاسفانه کاملا آشنا !
چهارتا از پنج رئیس فن کلاب ! جییون . گایون . سوهیون و سردستشون ... هیونا !
هه ! به این که انقدر ساکت نشستن مشکوک بودم . الان معلوم شد که همه ی این برنامه ریزیارو میدونستن !
به چشمای هیونا زل زدمـ همه ی اینا بخاطر اینه که از پسراتون دور نموندم !؟
عصبانیتی که توی دلم داشت بیشتر میشد ازدرون منو میسوزوند . کاملا مسخره بود . میدونستم این دخترا احمقن ولی دیگه نه در این حد ! پدرشو اجیر کرده بود تا منو بکشه ! میخواست من بمیرم !!
هیونا پوزخند زد ـ سعی کردم بهت هشدار بدم . مگه نه ؟
بقیه دخترا پشتش با سر تایید کردن . با اینا دلشو خوش کرده ؟!‌ عجببب !
رئیس کیم ـ هیچوقت به دخترم نه نگفتم . درضمن تنها چیزی که ازش متنفرم دروغه ! پدربزرگت دوبار بهم دروغ گفت . وقتی دخترم موضوع تورو بهم گفت باورم نمیشد هنوز زنده باشی . به پدربزرگت گفتم و اون گفت واقعا فکر کرده تو رو کشته !
هیونا ـ ولی عین خودت ، پدربزرگت هم یه احمقه . نمیدونی چقدر میخواستم بمیری وقتی به پسرام نزدیک میشدی !
چپ چپ بهش نگاه کردم ـ اونا مال تو نیستن هیونا ! .. حداقل من عین تو وقتی حوصلم سرمیره همکلاسیامو مسموم نمیکنم !
پدربزرگ ـ منظورت یوکیه ؟
چشامو باریک کردم ـ تو چی میدونی ؟
رئیس کیم خمیازه کشید ـ اوه تقصیر پدربزرگته . بهش گفتم حالا که تو زنده ای باید یه نوع سم خیلی خطرناک تر بسازه بریزیم تو غذات تا بمیری . ولی باز بابابزرگت خنگی کرد و کاری کرد اگه تموم غذارو بخوری بمیری . که البته ! پسرای دخترم زدن همه چیو خراب کردن !
تازه میفهمیدم کی رو میگه . اما فهمیدن موضوع کمکی به باور کردنش نمیکرد .
نمیتونست باور کنم . داشتن میگفتن حیف شده که من نخوردم و دوستم الان بیمارستانه ؟‌!
من ـ اون شکلاتا چی ؟‌ یوکی شکلات میگرفت .
هیونا ـ بابام خیلی باهوشه نه ؟‌ یه نقشه دوم داشت . چون به بابابزرگت شک کرده بود از اون شکلاتای سمی میفرستاد خونه ی اون دوست خنگت . اگه تو توی مدرسه نمیمردی مریض شدن دوستتو میدیدی و میومدی اینجا . اونوقت همینجا وقتی داری به من التماس میکنی میکشتت !

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن kill or kiss _ پارت 104

۵ لایک
۳ نظر

صدای بلند پاشنه های فکش چند تا دختر توی سالن می پیچید . لرز بدی توی کل تنم پیچید .
یه دختر با موهای قهوه ای که تا روی شونه هاش بود جلو اومد . پشتش سه تا دختر دیگه هم بود.
چهار دختر ... و متاسفانه کاملا آشنا !
چهارتا از پنج رئیس فن کلاب ! جییون . گایون . سوهیون و سردستشون ... هیونا !
هه ! به این که انقدر ساکت نشستن مشکوک بودم . الان معلوم شد که همه ی این برنامه ریزیارو میدونستن !
به چشمای هیونا زل زدمـ همه ی اینا بخاطر اینه که از پسراتون دور نموندم !؟
عصبانیتی که توی دلم داشت بیشتر میشد ازدرون منو میسوزوند . کاملا مسخره بود . میدونستم این دخترا احمقن ولی دیگه نه در این حد ! پدرشو اجیر کرده بود تا منو بکشه ! میخواست من بمیرم !!
هیونا پوزخند زد ـ سعی کردم بهت هشدار بدم . مگه نه ؟
بقیه دخترا پشتش با سر تایید کردن . با اینا دلشو خوش کرده ؟!‌ عجببب !
رئیس کیم ـ هیچوقت به دخترم نه نگفتم . درضمن تنها چیزی که ازش متنفرم دروغه ! پدربزرگت دوبار بهم دروغ گفت . وقتی دخترم موضوع تورو بهم گفت باورم نمیشد هنوز زنده باشی . به پدربزرگت گفتم و اون گفت واقعا فکر کرده تو رو کشته !
هیونا ـ ولی عین خودت ، پدربزرگت هم یه احمقه . نمیدونی چقدر میخواستم بمیری وقتی به پسرام نزدیک میشدی !
چپ چپ بهش نگاه کردم ـ اونا مال تو نیستن هیونا ! .. حداقل من عین تو وقتی حوصلم سرمیره همکلاسیامو مسموم نمیکنم !
پدربزرگ ـ منظورت یوکیه ؟
چشامو باریک کردم ـ تو چی میدونی ؟
رئیس کیم خمیازه کشید ـ اوه تقصیر پدربزرگته . بهش گفتم حالا که تو زنده ای باید یه نوع سم خیلی خطرناک تر بسازه بریزیم تو غذات تا بمیری . ولی باز بابابزرگت خنگی کرد و کاری کرد اگه تموم غذارو بخوری بمیری . که البته ! پسرای دخترم زدن همه چیو خراب کردن !
تازه میفهمیدم کی رو میگه . اما فهمیدن موضوع کمکی به باور کردنش نمیکرد .
نمیتونست باور کنم . داشتن میگفتن حیف شده که من نخوردم و دوستم الان بیمارستانه ؟‌!
من ـ اون شکلاتا چی ؟‌ یوکی شکلات میگرفت .
هیونا ـ بابام خیلی باهوشه نه ؟‌ یه نقشه دوم داشت . چون به بابابزرگت شک کرده بود از اون شکلاتای سمی میفرستاد خونه ی اون دوست خنگت . اگه تو توی مدرسه نمیمردی مریض شدن دوستتو میدیدی و میومدی اینجا . اونوقت همینجا وقتی داری به من التماس میکنی میکشتت !