هلیوم فیلم ساده و صریحی است ماجرای بهیار یا پیشخدمت بیمارستان است که برادر کوچکش را سالها پیش از دست داده است. او در مواجهه ای مجدد با این واقعه در بیمارستان قصد دارد تا با ساده کردن معمای مرگ برای کودکان دم مرگ افسانه ای از مرگ بسازد تا کودکان پذیرای رفتن باشند و به ماندن نیندیشند. چنانکه قصد خود آنهاست تا با قصد سفری افسانه ای رهسپار عالم مرگ شوند. سگ بادکنکی قرمز فصل مشترک تمام قصه های پرداخته شده برای بچه های رفتنی است و هیچکس نمیداند افسانه ی شخصی آنها در قصد این عزیمت به سرزمین افسانه ای مرگ چیست؟ مرگ امری شخصی است و هر کس برای رفتن قصه ی خودش را دارد مثل هلیوم سبک است و ذراتش مایل به ترکیب نیستند برای همین تصویر فضای سیاره ی هلیوم خانه های معلقی است که هیچکس با کسی کار ندارد.
فیلم رومانتیکی است که در جزئیات قصه اش جان میگیرد. مستخدم هم برای همین مصر است تا جزئیات را ارائه کند. چون اندک تردیدی که به واسطه فقدان یک جزء حاصل میشود میتواند کل باور به افسانه را مختل کند. جزئیات خیال انگیزی که رنگ حقیقت به افسانه یا دروغ خواهند داد.