عجیب این است که بچه بی‌تابی نمی‌کن..

amir amiry
amir amiry

توی اتاق زایمان صورت پسرم را که گذاشتند کنار صورتم، یقین کردم که دیگر مادر شده‌ام. نوزاد کوچکم گریه می‌کرد و اتصال پوستش به من برای لحظه‌ای آرامش کرد. من مادرش بودم و مادر بودن انگار مهم‌ترین نقش عالم بود که از خدا تا همه ی بنده‌هایش حساب ویژه‌ای رویش باز می‌کردند. توی تمام دوران بارداری‌ام به این فکر می‌کردم که واقعا مادر شدن چه حسی دارد که این‌همه خاص و ویژه‌اش می‌کند؟

این سؤال گوشه‌ی ذهنم بود تا سه سال بعدش که باز مادرِ پسر دیگری شدم. و پنج سال بعدش مادر یک دخترک شیرین. حالا دیگر عمر مادر شدنم دوازده سال شده و جواب سؤالم را به یقین می‌دانم. مادری اصلا چیز عجیب و غریبی نیست. راستش را بخواهید غلیظ شده‌ی نقش و حس خواهری می‌شود مادری. خواهر که باشی دیگر سن و سالت مهم نیست. همیشه کسی هست که آرامش و حال خوبش از خودت مهم‌تر باشد. غصه‌اش دلت را آب کند و شادی‌اش ریسه‌های رنگی بکشد توی قلبت. قبول ندارید؟

به این دخترک پنج ساله خوب نگاه کنید. با آن قد کوچکش مجروح شده و روی تخت بیمارستان خوابیده. با دست و پا و شکم پانسمان شده. کف پایش سیاه و خونی است. یعنی پابرهنه زیاد دویده. موهایش پریشان است و نگاهش از ترس و بهت خیره مانده. تلخ‌تر از همه اینکه هیچ آغوش گرم و نگاه آشنایی کنارش نیست. تنها و غریب است. اما با همه‌ی اینها او یک خواهر است. و همین کافی است که برادر چند ماهه‌اش را با پوشک خونی کنارش بگذارند.

عجیب این است که بچه بی‌تابی نمی‌کند. طول می‌کشد تا دلیلش را وسط آوار ظلم و جنایت اسرائیلی‌ها بفهمیم. دوربین جلو می‌آید. دستان کوچک خواهری پیدا می‌شود که دست برادرش را محکم گرفته و روی سینه‌اش گذاشته و پسرک را امن و آرام کرده. چون‌که خواهری رقیق شده‌ی مادری است. اما... کاش مادرشان زنده باشد. کاش خودش را برساند کنار دخترش. پیراهن بالا رفته‌اش را مرتب کند. سرش را ببوسد و زیر گوشش بگوید: «حسبنا الله و نعم الوکیل.»
حبیبه آقایی‌پور، رسانه «ریحانه»؛
:speech_balloon:مجموعه روایت «می‌نویسم تا صدای غزه باشم»

:heart: پویش ایران همدل ادامه دارد و مردم از طریق زیر می‌توانند به مردم مظلوم غزه کمک کنند:
شماره کارت: 6037998200000007
شماره شبا: Ir320210000001000160000526
کد دستوری: #14*
پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

عجیب این است که بچه بی‌تابی نمی‌کن..

۰ لایک
۰ نظر

توی اتاق زایمان صورت پسرم را که گذاشتند کنار صورتم، یقین کردم که دیگر مادر شده‌ام. نوزاد کوچکم گریه می‌کرد و اتصال پوستش به من برای لحظه‌ای آرامش کرد. من مادرش بودم و مادر بودن انگار مهم‌ترین نقش عالم بود که از خدا تا همه ی بنده‌هایش حساب ویژه‌ای رویش باز می‌کردند. توی تمام دوران بارداری‌ام به این فکر می‌کردم که واقعا مادر شدن چه حسی دارد که این‌همه خاص و ویژه‌اش می‌کند؟

این سؤال گوشه‌ی ذهنم بود تا سه سال بعدش که باز مادرِ پسر دیگری شدم. و پنج سال بعدش مادر یک دخترک شیرین. حالا دیگر عمر مادر شدنم دوازده سال شده و جواب سؤالم را به یقین می‌دانم. مادری اصلا چیز عجیب و غریبی نیست. راستش را بخواهید غلیظ شده‌ی نقش و حس خواهری می‌شود مادری. خواهر که باشی دیگر سن و سالت مهم نیست. همیشه کسی هست که آرامش و حال خوبش از خودت مهم‌تر باشد. غصه‌اش دلت را آب کند و شادی‌اش ریسه‌های رنگی بکشد توی قلبت. قبول ندارید؟

به این دخترک پنج ساله خوب نگاه کنید. با آن قد کوچکش مجروح شده و روی تخت بیمارستان خوابیده. با دست و پا و شکم پانسمان شده. کف پایش سیاه و خونی است. یعنی پابرهنه زیاد دویده. موهایش پریشان است و نگاهش از ترس و بهت خیره مانده. تلخ‌تر از همه اینکه هیچ آغوش گرم و نگاه آشنایی کنارش نیست. تنها و غریب است. اما با همه‌ی اینها او یک خواهر است. و همین کافی است که برادر چند ماهه‌اش را با پوشک خونی کنارش بگذارند.

عجیب این است که بچه بی‌تابی نمی‌کند. طول می‌کشد تا دلیلش را وسط آوار ظلم و جنایت اسرائیلی‌ها بفهمیم. دوربین جلو می‌آید. دستان کوچک خواهری پیدا می‌شود که دست برادرش را محکم گرفته و روی سینه‌اش گذاشته و پسرک را امن و آرام کرده. چون‌که خواهری رقیق شده‌ی مادری است. اما... کاش مادرشان زنده باشد. کاش خودش را برساند کنار دخترش. پیراهن بالا رفته‌اش را مرتب کند. سرش را ببوسد و زیر گوشش بگوید: «حسبنا الله و نعم الوکیل.»
حبیبه آقایی‌پور، رسانه «ریحانه»؛
:speech_balloon:مجموعه روایت «می‌نویسم تا صدای غزه باشم»

:heart: پویش ایران همدل ادامه دارد و مردم از طریق زیر می‌توانند به مردم مظلوم غزه کمک کنند:
شماره کارت: 6037998200000007
شماره شبا: Ir320210000001000160000526
کد دستوری: #14*
پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR