در حال بارگذاری ویدیو ...

مجروحیت 2 ( شهید ابراهیم هادی )

یا اباالفضل العباس (ع)♥
یا اباالفضل العباس (ع)♥

... به پشت پای او اصابت کرد.خون زیادی از او می رفت.او تقریبا بیهوش روی زمین افتاده بود.دادابراهیم زدم:ابراهیم!
با کمک یکی از بچه ها و با یک ماشین ابراهیم و چند مجروح دیگر را به بهداری ارتش در دزفول رساندیم.
ابراهیم تا آخرین مرحله کار حضور داشت.در زمان تصرف سنگرهای پایانی دشمن در آن منطقه مورد اصابت قرار گرفت.
بین راه دائما گریه می کردم،ناراحت بودم،نکند ابراهیم... نه،خدا نکند.از طرفی ابراهیم شب اول عملیات هم مجروح شده بود.ون زیادی از بدنش رفت.حالا معلوم نیست بتواند مقاومت کند.
پزشک بهداری دزفول گفت:گلوله ای که به صورت خورده به طرز معجزه آسائی از گردن خارج شده اما به جایی آسیب نرسانده،اما گلوله ای که به پا اصابت کرده قدرت حرکت را گرفته،استخوان پشت پا خرد شده.از طرفی زخم پهلوی او باز شده و خون ریزی دارد.لذا برای معالجه باید به تهران منتقل شود.
ابراهیم به تهران منتقل شد.یک ماه در بیمارستان نجمیه بستری بود.چندین عمل جراحی روی ابراهیم انجام شد و چند ترکش ریز و درشت را هم از بدنش خارج کردند.
ابراهیم در مصاحبه با خبرنگاری که در بیمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اینکه بچه ها برای این عملیات ماه ها زحمت کشیدند و کار اطلاعاتی کردند اما با عنایت خداوند ما در فتح المبین عملیات نکردی ! ما فقط راهپیمایی کردیم و شعارمان یا زهرا (س) بود.آنجا هر چه که بود نظر عنایت خود خانم حضرت صدیقه طاهره (س) بود.
ابراهیم ادامه داد:وقتی در صحرا بچه ها را به این طرف و آن طرف می بردیم و همگی خسته شده بودند.سجده رفتم و توسل پیدا کردم به امام زمان (عج) و از خود حضرت خواستیم که راه را به ما نشان دهد.وقتی سر از سجده برداشتم.بچه ها آرامش عجیبی داشتند،اکثرا خوابیده بودند،نسیم خنکی هم می وزید.
من در مسیر آن نسیم حرکت کردم.چیز زیادی نرفتم که به خاکریز اطراف مقر توپخانه رسیدم. در پایان هم وقتی خبرنگار پرسید:آیا پیامی برای مردم دارید.گفت:«ما شرمنده این مردم هستیم که از شام شب خود می زنند و برای رزمندگان می فرستند،خود من باید بدنم تکه تکه شود تا بتوانم نسبت به این مردم ادای دین کنم!»
ابراهیم به خاطر شکستگی استخوان پا قادر به حرکت نبود.پس از مدتی بستری شدن در بیمارستان به خانه آمد و حدود شش ماه از جبهه دور بود.اما در این مدت از فعالیت های اجتماعی و مذهبی در بین بچه های محل و مسجد غافل نبود.

شادی روح شهدا صلوات :)

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

مجروحیت 2 ( شهید ابراهیم هادی )

۹ لایک
۰ نظر

... به پشت پای او اصابت کرد.خون زیادی از او می رفت.او تقریبا بیهوش روی زمین افتاده بود.دادابراهیم زدم:ابراهیم!
با کمک یکی از بچه ها و با یک ماشین ابراهیم و چند مجروح دیگر را به بهداری ارتش در دزفول رساندیم.
ابراهیم تا آخرین مرحله کار حضور داشت.در زمان تصرف سنگرهای پایانی دشمن در آن منطقه مورد اصابت قرار گرفت.
بین راه دائما گریه می کردم،ناراحت بودم،نکند ابراهیم... نه،خدا نکند.از طرفی ابراهیم شب اول عملیات هم مجروح شده بود.ون زیادی از بدنش رفت.حالا معلوم نیست بتواند مقاومت کند.
پزشک بهداری دزفول گفت:گلوله ای که به صورت خورده به طرز معجزه آسائی از گردن خارج شده اما به جایی آسیب نرسانده،اما گلوله ای که به پا اصابت کرده قدرت حرکت را گرفته،استخوان پشت پا خرد شده.از طرفی زخم پهلوی او باز شده و خون ریزی دارد.لذا برای معالجه باید به تهران منتقل شود.
ابراهیم به تهران منتقل شد.یک ماه در بیمارستان نجمیه بستری بود.چندین عمل جراحی روی ابراهیم انجام شد و چند ترکش ریز و درشت را هم از بدنش خارج کردند.
ابراهیم در مصاحبه با خبرنگاری که در بیمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اینکه بچه ها برای این عملیات ماه ها زحمت کشیدند و کار اطلاعاتی کردند اما با عنایت خداوند ما در فتح المبین عملیات نکردی ! ما فقط راهپیمایی کردیم و شعارمان یا زهرا (س) بود.آنجا هر چه که بود نظر عنایت خود خانم حضرت صدیقه طاهره (س) بود.
ابراهیم ادامه داد:وقتی در صحرا بچه ها را به این طرف و آن طرف می بردیم و همگی خسته شده بودند.سجده رفتم و توسل پیدا کردم به امام زمان (عج) و از خود حضرت خواستیم که راه را به ما نشان دهد.وقتی سر از سجده برداشتم.بچه ها آرامش عجیبی داشتند،اکثرا خوابیده بودند،نسیم خنکی هم می وزید.
من در مسیر آن نسیم حرکت کردم.چیز زیادی نرفتم که به خاکریز اطراف مقر توپخانه رسیدم. در پایان هم وقتی خبرنگار پرسید:آیا پیامی برای مردم دارید.گفت:«ما شرمنده این مردم هستیم که از شام شب خود می زنند و برای رزمندگان می فرستند،خود من باید بدنم تکه تکه شود تا بتوانم نسبت به این مردم ادای دین کنم!»
ابراهیم به خاطر شکستگی استخوان پا قادر به حرکت نبود.پس از مدتی بستری شدن در بیمارستان به خانه آمد و حدود شش ماه از جبهه دور بود.اما در این مدت از فعالیت های اجتماعی و مذهبی در بین بچه های محل و مسجد غافل نبود.

شادی روح شهدا صلوات :)

مذهبی