داستان عشق رسول قسمت 9

Rasoul
Rasoul

به نام خدا
و این گونه بود که قهرمانان داستان ما برای دریافت پاداش نزد شاه رفتندی . پادشاه : اول از همه پاداش رستم را میدهم . رستم جان 2 هفته مرخصی بهت میدم برو عشق حال جوج بزن به بدن شارژ شی . خب حالا شما دو نفر داماد من میشین . رسول : 0___0 آرش : آخ جون پول دار شدم .
پادشاه دختران ناز پرورده خویش زا صدا بزدندی . و آن ها هم بیامدندی . پادشاه : فرزندانم نگاهی بکنید و بپسندید .
رسول : آرش من چشام خط خطی میبینی یا اینا واقعا سیبیل دارن . آرش : اینا چرا انقدر چاقن این همه فیلم نگاه کردم پرنسس ها همچین شیک و مجلسی بودن اینا از تصورات من خارجن . رسول : آرش ما اگه با اینا عروسی کنیم زن زلیل میشیم همش بهمون دستور میدن زندگیم تباه میشه .
آرش : باید بزنیم به چاک تا دیر نشده . رسول : موافقم الان ردیفش میکنم .
رسول میره پیش پادشاه بهش میگه: سرورم دستشویی کجاست ؟ پادشاه : شب عروسی که از مجلس کسی بیرون نمیره همه در ها قفله . رسول : مگه امشب عروسی کیه ؟ پادشاه : خب معلومه شما دیگر . رسول : (____) ..... آرش : ببخشید سرورم از شدت خوش حالی هنگ کرد تا نیم ساعت همین جوری میمونه .
جار چی : زمان بر گزاری مراسم داماد لا فرشی آغاز میشود . آرش : داماد لا فرشی دیگه چیه سرورم ؟ پادشاه : داماد رو میزاریم لای فرش هر کسی میاد یه فن روتون انجام میده اونقدر کیف داره .
سرباز ها آرش نگون بخت که رسول هنگ کرده را به دوش داشت بگرفتند و مانند ساندویچ فلافل لای نون باگت& لای فرش بکردند و .....
اولین مهمان : جان سیناااااااااااا . آرش : وای
دومی : آرکیاننننننننننن . آرش : وای مادر جان @___@
سومی : چوب بیارین میخوام فرش رو بتکونم . آرش : یا حضرت ابلفضل عجب غلطی کردم .
چهارمی : لگدمال کنین دامادامون رو . آرش : مامان کجایی که پسرتو کشتن . چرا این رسول هیچی نمیگه نکنه مرده .
آرش : وای صداش در نمیاد ..... ا ه اه اه اه رسولم کجایی آی دقیقا کجایی که به فنا رفتی به آخر داستان نرسیدی .... اه اه اه همه گی گریه کنین ......صدای گریه هاتونو نمیشنوم ...
ادامه دارد .........

نظرات (۱۲)

Loading...

توضیحات

داستان عشق رسول قسمت 9

۵ لایک
۱۲ نظر

به نام خدا
و این گونه بود که قهرمانان داستان ما برای دریافت پاداش نزد شاه رفتندی . پادشاه : اول از همه پاداش رستم را میدهم . رستم جان 2 هفته مرخصی بهت میدم برو عشق حال جوج بزن به بدن شارژ شی . خب حالا شما دو نفر داماد من میشین . رسول : 0___0 آرش : آخ جون پول دار شدم .
پادشاه دختران ناز پرورده خویش زا صدا بزدندی . و آن ها هم بیامدندی . پادشاه : فرزندانم نگاهی بکنید و بپسندید .
رسول : آرش من چشام خط خطی میبینی یا اینا واقعا سیبیل دارن . آرش : اینا چرا انقدر چاقن این همه فیلم نگاه کردم پرنسس ها همچین شیک و مجلسی بودن اینا از تصورات من خارجن . رسول : آرش ما اگه با اینا عروسی کنیم زن زلیل میشیم همش بهمون دستور میدن زندگیم تباه میشه .
آرش : باید بزنیم به چاک تا دیر نشده . رسول : موافقم الان ردیفش میکنم .
رسول میره پیش پادشاه بهش میگه: سرورم دستشویی کجاست ؟ پادشاه : شب عروسی که از مجلس کسی بیرون نمیره همه در ها قفله . رسول : مگه امشب عروسی کیه ؟ پادشاه : خب معلومه شما دیگر . رسول : (____) ..... آرش : ببخشید سرورم از شدت خوش حالی هنگ کرد تا نیم ساعت همین جوری میمونه .
جار چی : زمان بر گزاری مراسم داماد لا فرشی آغاز میشود . آرش : داماد لا فرشی دیگه چیه سرورم ؟ پادشاه : داماد رو میزاریم لای فرش هر کسی میاد یه فن روتون انجام میده اونقدر کیف داره .
سرباز ها آرش نگون بخت که رسول هنگ کرده را به دوش داشت بگرفتند و مانند ساندویچ فلافل لای نون باگت& لای فرش بکردند و .....
اولین مهمان : جان سیناااااااااااا . آرش : وای
دومی : آرکیاننننننننننن . آرش : وای مادر جان @___@
سومی : چوب بیارین میخوام فرش رو بتکونم . آرش : یا حضرت ابلفضل عجب غلطی کردم .
چهارمی : لگدمال کنین دامادامون رو . آرش : مامان کجایی که پسرتو کشتن . چرا این رسول هیچی نمیگه نکنه مرده .
آرش : وای صداش در نمیاد ..... ا ه اه اه اه رسولم کجایی آی دقیقا کجایی که به فنا رفتی به آخر داستان نرسیدی .... اه اه اه همه گی گریه کنین ......صدای گریه هاتونو نمیشنوم ...
ادامه دارد .........