رمان love gun

love gun

۲ ویدیو
AYGIN -۲ / ۲

Love gun

۰ نظر گزارش تخلف
AYGIN
AYGIN

پارت دوم:
صبح زود از خواب بیدار شدم و دیدم میانگ روی کاناپه خوابش برده.پتو کشیدم روش و سریع همه ی لباسامو چپوندم تو ساکمو از خونه زدم بیرون.داشتم تو خیابون راه میرفتم که یه ماشین سیاه کنار ترمز زد و گفت:
-از طرف اریک تاون اومدیم بپر بالا تا لو نرفتیم
با استرس سوار ماشین شدم و دوتا نره غول کنارم نشستن.یکیشون با دستمال چشمامو بست و گفت:
-راه بیفت
ماشین با صدای بدی راه افتاد و با سرعت بدتری حرکت کرد.
-پیاده شو!
چشم بندو باز کردن و پیاده شدم.منو توی بر و بیابون ول کردن و رفتن.بعد از چند دقیقه دوتا زن و یکی مرد اومدن و بردنم.
با دیدن ساختمون سیاه رنگ بلند چند قدم رفتم عقب.
-راه بیفت
وارد ساختمون شدم.بویی که میومد داشت حالمو بهم میزد.
-آقای اریک
مردی که ته سالن بود برگشت سمتمونو گفت:
-بله دیوید
-آوردیمش
مرد با دوتا قدم رسید بهمون.یا خود خدا این چرا انقد دراز بود.
-اینه؟
-آره
-بدرد کار من نمیخوره
-قربان کارش خوبه
-دیلر؟
-آره
نگاهی به من انداخت و گفت:
-زیادی کوچولوئه ولی جذب میکنه
بعد بی توجه به چشمای متعجب من ازمون دور شد.
از پلها رفتیم بالا.در اتاقی رو که بهم داده بودن رو باز کردم.اتاق که چه عرض کنم درکل 6مترم نمیشد.یه کمد پارچه ای کنارش بود و یه حموم دستشویی کوچیک و یه تخت و آینه.
همین که ساکمو گذاشتم زمین دوییدم و رفتم سمت حموم و آب داغ رو باز کردم.با برخورد آب داغ به بدنم احساس کردم ماهیچهام از هم باز شدن.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

Love gun

۰ لایک
۰ نظر

پارت دوم:
صبح زود از خواب بیدار شدم و دیدم میانگ روی کاناپه خوابش برده.پتو کشیدم روش و سریع همه ی لباسامو چپوندم تو ساکمو از خونه زدم بیرون.داشتم تو خیابون راه میرفتم که یه ماشین سیاه کنار ترمز زد و گفت:
-از طرف اریک تاون اومدیم بپر بالا تا لو نرفتیم
با استرس سوار ماشین شدم و دوتا نره غول کنارم نشستن.یکیشون با دستمال چشمامو بست و گفت:
-راه بیفت
ماشین با صدای بدی راه افتاد و با سرعت بدتری حرکت کرد.
-پیاده شو!
چشم بندو باز کردن و پیاده شدم.منو توی بر و بیابون ول کردن و رفتن.بعد از چند دقیقه دوتا زن و یکی مرد اومدن و بردنم.
با دیدن ساختمون سیاه رنگ بلند چند قدم رفتم عقب.
-راه بیفت
وارد ساختمون شدم.بویی که میومد داشت حالمو بهم میزد.
-آقای اریک
مردی که ته سالن بود برگشت سمتمونو گفت:
-بله دیوید
-آوردیمش
مرد با دوتا قدم رسید بهمون.یا خود خدا این چرا انقد دراز بود.
-اینه؟
-آره
-بدرد کار من نمیخوره
-قربان کارش خوبه
-دیلر؟
-آره
نگاهی به من انداخت و گفت:
-زیادی کوچولوئه ولی جذب میکنه
بعد بی توجه به چشمای متعجب من ازمون دور شد.
از پلها رفتیم بالا.در اتاقی رو که بهم داده بودن رو باز کردم.اتاق که چه عرض کنم درکل 6مترم نمیشد.یه کمد پارچه ای کنارش بود و یه حموم دستشویی کوچیک و یه تخت و آینه.
همین که ساکمو گذاشتم زمین دوییدم و رفتم سمت حموم و آب داغ رو باز کردم.با برخورد آب داغ به بدنم احساس کردم ماهیچهام از هم باز شدن.