کیارا-پارت101

۰ نظر
گزارش تخلف
دنیا
دنیا

نیا از فرودگاه بیرون اومد و نگاهی به دور و اطرافش انداخت چند لحظه ای جلوی در فرودگاه منتظر بود اما اثری از هیچ تاکسی ای نبود همینطور که چمدونشو دنبال خودش میکشید و از این و اون ادرسا رو میپرسید چشمش به یه تاکسی اون ور خیابون افتاد چراغ عابر پیاده سبز بود و خواست رد بشه که یه دفعه چراغ قرمز شد و یه ماشین با سرعت بالا از روبه رو میومد نیا جیغ کشید و چمدونش یه طرفی افتاد و خودشم خورد به ماشین و یه چرخ توی هوا زد و افتاد روی سنگفرشای خیابون .
پدرام تو اتاقش نشسته بود و داشت به عکسای خودشو نیا نگاه میکرد که یه دفعه جیغ کشید نیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
راننده ی ماشین هراسان پیاده شد و کنار نیا زانو زد و داد زد مادام مادام
اما نیا کوچترین حرکتی نمی کرد مردم دورش جمع شدند و یکیشون زنگ زد به امبولانس .نیم ساعت طول کشید تا امبولانس رسید و نیا رو روی برانکارد بردند .راننده ترسان دنبال سر امبولانس رفت .
قلب پدرام تند تند میزد باخودش فکر میکرد اتفاق بدی باید برای نیا افتاده باشه بی توجه به این که امروز از نیا خداحافظی کرده و نیا الان یه کشور دیگست خواست بره خونه ی نیا و بهش سربزنه
تبلت رو کنار گذاشت و به سمت چوب رختی رفت و کاپشنشو پوشید و سریع از اتاقش اومد بیرون و دوید سمت پارکینگ .ماشین و روشن کرد و خواست از در پارکینگ بیرون بره که کیارا رو روبه روی خودش دید .
پوفی کشید و گفت تو کم بودی فقط .کیارا به سمت ماشین پدرام اومد و چند ضربه به شیشه زد و پدرام شیشه رو پایین دادو گفت چیزی شده؟
کیارا در کیفش و باز کرد و از توش یه پاکت در اورد و داد دست پدرام
پدرام با تعجب نگاه کرد و گفت این چیه؟
-شناسنامت پیش خان بابا جا مونده بود .
-باشه ممنون
-پدرام توخوبی؟
پدرام پوزخندی زد و گفت انتظار داری خوب باشم ؟
-اخه
ممنون که زحمت کشیدی
-خواهش میکنم
-فعلا
-فعلا
پدرام شیشه رو بالا داد و سریع از پارکینگ بیرون رفت ...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

کیارا-پارت101

۳ لایک
۰ نظر

نیا از فرودگاه بیرون اومد و نگاهی به دور و اطرافش انداخت چند لحظه ای جلوی در فرودگاه منتظر بود اما اثری از هیچ تاکسی ای نبود همینطور که چمدونشو دنبال خودش میکشید و از این و اون ادرسا رو میپرسید چشمش به یه تاکسی اون ور خیابون افتاد چراغ عابر پیاده سبز بود و خواست رد بشه که یه دفعه چراغ قرمز شد و یه ماشین با سرعت بالا از روبه رو میومد نیا جیغ کشید و چمدونش یه طرفی افتاد و خودشم خورد به ماشین و یه چرخ توی هوا زد و افتاد روی سنگفرشای خیابون .
پدرام تو اتاقش نشسته بود و داشت به عکسای خودشو نیا نگاه میکرد که یه دفعه جیغ کشید نیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
راننده ی ماشین هراسان پیاده شد و کنار نیا زانو زد و داد زد مادام مادام
اما نیا کوچترین حرکتی نمی کرد مردم دورش جمع شدند و یکیشون زنگ زد به امبولانس .نیم ساعت طول کشید تا امبولانس رسید و نیا رو روی برانکارد بردند .راننده ترسان دنبال سر امبولانس رفت .
قلب پدرام تند تند میزد باخودش فکر میکرد اتفاق بدی باید برای نیا افتاده باشه بی توجه به این که امروز از نیا خداحافظی کرده و نیا الان یه کشور دیگست خواست بره خونه ی نیا و بهش سربزنه
تبلت رو کنار گذاشت و به سمت چوب رختی رفت و کاپشنشو پوشید و سریع از اتاقش اومد بیرون و دوید سمت پارکینگ .ماشین و روشن کرد و خواست از در پارکینگ بیرون بره که کیارا رو روبه روی خودش دید .
پوفی کشید و گفت تو کم بودی فقط .کیارا به سمت ماشین پدرام اومد و چند ضربه به شیشه زد و پدرام شیشه رو پایین دادو گفت چیزی شده؟
کیارا در کیفش و باز کرد و از توش یه پاکت در اورد و داد دست پدرام
پدرام با تعجب نگاه کرد و گفت این چیه؟
-شناسنامت پیش خان بابا جا مونده بود .
-باشه ممنون
-پدرام توخوبی؟
پدرام پوزخندی زد و گفت انتظار داری خوب باشم ؟
-اخه
ممنون که زحمت کشیدی
-خواهش میکنم
-فعلا
-فعلا
پدرام شیشه رو بالا داد و سریع از پارکینگ بیرون رفت ...