کیارا-پارت 102
پدرام توی خیابون رانندگی میکرد سکوت شب و اهنگ غمگین تو ماشین حالش رو بدتر از هروقت دیگه ای کرده بود ماشین و جلوی یه پل نگه داشت و از پل پیاده شد .ماشینای متعدد زیر پل با سرعت میرفتن و میومدن .
پدرام سیگاری اتیش کرد کام طولانی ای گرفت و فریاد زد نیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
صدای فریاد های پدرام سکوت شب رو می شکوند همینطور بی وقفه فقط جیغ میزد وهیچ توجهی به دور و برش نداشت .
کیارا توی ماشینش چند متر عقب تواز ماشین پدرام نشسته بود نگاهی به پدرام انداخت حال و روزش هیچ تعریفی نداشت انگار که به اندازه 50 سال پیر شده باشه و هیچ امیدی برای ادامه ی این زندگی نداشته باشه .خسته و درمونده بود .قطره اشکی از چشماش چکید گوشی تلفن رو برداشت و شماره حشمت رو گرفت
حشمت بعد چندتا بوق جواب داد و گفت چیزی شده دختر قشنگم ؟
کیارا در حالی که گریه میکرد گفت نمی تونم نمی تونم این بازی رو ادامه بدم میخوام تمومش کنم .پدرام باید به نیا برگرده این بازی باید تموم شه .
حشمت شوکه شد و گفت نه ....نه...نه تو نمی تونی چنین کاری رو بکنی کیارا هرگز
کیارا مصمم نگاهی به پدرام انداخت و گفت ولی من تصمیمم رو گرفتم و بعدم تلفن رو قطع کرد .
حشمت با عصبانیت گلدون جلوی دستش رو پرت کرد تو دیوار و گلدون هزار تیکه شد .جیغ زد و گفت دختره ی احمق .دختره ی احمق همه ی نقشه هام رو به باد میده .
نظرات (۱)