در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان گرگ سفید پارت 6

Vampire ( بسته شد)
Vampire ( بسته شد)

نگته: گرگ سفید یک گرگینه هست فقط اسمش گرگ سفید هست برای اینکه دیگه مشکلی پیش نیاد به جای گرگ سفید از گرگینه ی سفید استفاده میشود

کوتوله رفت پیش تخته سنگ و کلید را وارد ان کرد ناگهان شمشیر از جا درامد و سنگ از وسط باز شد یک تپانچه و یک خنجر و یه جعبه اونجا بود گرگینه پرسید اینا چیه؟ کوتوله جعبه را باز کرد یک فشنگ عجیب تو ی اون بود که سر ان از الماس قرمزی بود کوتو له اون تپانچه که با تمام تپانچه ها فرق داشت و گولوله از پشت ببه اون وارد میشد برداشت و فشنگ رو وارد ان کرد و گفت سال ها پیش چند انسان به چشمه حیات دست پیدا کردند و رواین تن شدن و برای دزدیدن طلا به معادن کوتوله ها حمله میکردن ما این فشنگ ها رو درست کردیم تا اونا رو شکست بدیم فقط یکی از اونا باقی مونده اون رو به گرگینه داد و گفت این میتونه همه چیز رو بشکافه و جلو بره ازش درست استفاده کن و بعد اون خنجر رو بهش داد و گفت اگر دشمن بهت نزدیک شه تیقه ی این خنجر قرمز میشه و میدرخشه گرگینه تشکر کرد کوتوله گفت حالا برو گرگینه به راه خود ادامه داد گفت حالا این پیر زن رو چه جور پیدا کنم که چشمش درد گرفت و بعد جایی که پیر زن اسای خودش رو میکشید پیدا کرد اون مسیر رو دنبال کرد داشت راه میرفت که چشم اون یه حاله ای از نور رو با لای درخت رو به اون نشان داد گرگینه وایساد و اروم دستش رو به طرف شمشیر برد که یک نفر به سرعت از بالای درخت به سمت اون پرید گرگینه با خنجر جلوی شمشیر اون رو گرفت و بعد شمشیر رو کشید اون موجود به عقب رفت گرگینه پرسید تو کی هستی اون موجود سرش رو بالا برداون یه خون اشام بود و یه شمشیر بلند در دست داشت خون اشام گفت نایت کیلر هستم یکی از چهار جنگجو وارث شمشیر شیطان کش گرگینه گفت پس ما نباید باهم بجنگیم .....

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

رمان گرگ سفید پارت 6

۱۱ لایک
۶ نظر

نگته: گرگ سفید یک گرگینه هست فقط اسمش گرگ سفید هست برای اینکه دیگه مشکلی پیش نیاد به جای گرگ سفید از گرگینه ی سفید استفاده میشود

کوتوله رفت پیش تخته سنگ و کلید را وارد ان کرد ناگهان شمشیر از جا درامد و سنگ از وسط باز شد یک تپانچه و یک خنجر و یه جعبه اونجا بود گرگینه پرسید اینا چیه؟ کوتوله جعبه را باز کرد یک فشنگ عجیب تو ی اون بود که سر ان از الماس قرمزی بود کوتو له اون تپانچه که با تمام تپانچه ها فرق داشت و گولوله از پشت ببه اون وارد میشد برداشت و فشنگ رو وارد ان کرد و گفت سال ها پیش چند انسان به چشمه حیات دست پیدا کردند و رواین تن شدن و برای دزدیدن طلا به معادن کوتوله ها حمله میکردن ما این فشنگ ها رو درست کردیم تا اونا رو شکست بدیم فقط یکی از اونا باقی مونده اون رو به گرگینه داد و گفت این میتونه همه چیز رو بشکافه و جلو بره ازش درست استفاده کن و بعد اون خنجر رو بهش داد و گفت اگر دشمن بهت نزدیک شه تیقه ی این خنجر قرمز میشه و میدرخشه گرگینه تشکر کرد کوتوله گفت حالا برو گرگینه به راه خود ادامه داد گفت حالا این پیر زن رو چه جور پیدا کنم که چشمش درد گرفت و بعد جایی که پیر زن اسای خودش رو میکشید پیدا کرد اون مسیر رو دنبال کرد داشت راه میرفت که چشم اون یه حاله ای از نور رو با لای درخت رو به اون نشان داد گرگینه وایساد و اروم دستش رو به طرف شمشیر برد که یک نفر به سرعت از بالای درخت به سمت اون پرید گرگینه با خنجر جلوی شمشیر اون رو گرفت و بعد شمشیر رو کشید اون موجود به عقب رفت گرگینه پرسید تو کی هستی اون موجود سرش رو بالا برداون یه خون اشام بود و یه شمشیر بلند در دست داشت خون اشام گفت نایت کیلر هستم یکی از چهار جنگجو وارث شمشیر شیطان کش گرگینه گفت پس ما نباید باهم بجنگیم .....