داستانی به مناسبت روز دختر (ساخت خودمه)

Rasoul
Rasoul

قلب دختر پر از عشق بود پاهایش از استواری و دست هایش از دعا.اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود پس به شکل عنکبوتی در آمد و پسر را فریب داد .پسر دختر را ترک کرد و دختر قلبش شکست ضعیف و افسرده شد.شیطان در وجودش رخنه کرد و شروع به بافتن تار های نا امیدی به دور دختر.دختر مانند کرم ضعیفی در پیله شد خدا دلش برای دختر سوخت .نگاهی به اطراف کرد سایه ای دید که ماجرا را تماشا میکرد خدا به سایه گفت که به دختر کمک کند سایه با کمال میل اطاعت کرد و به سمت پیله رفت از تمام قدرتش برای باز کردن پیله استفاده کرد ولی دختر به او کمک نمیکرد و گره های پیله را محکم تر میکرد و به سایه گفت:(تو یه هیولا هستی از من دور شو این گره ها باز نمیشوند) سایه در تاریکی محو شد و بعد از مدتی بازگشت با دست تاریکش سوراخی در پیله ساخت و پروانه ای که در دست دیگرش بود را به داخل پیله فرستاد . پروانه روی شانه های نحیف دختر نشست و سایه به دختر گفت:(هیولا نیستم سایه ای ناچیزم اگر به حرفم گوش نمی دهی به پروانه فکر کن) دختر به یاد پروانه افتاد که چگونه کرمی کوچک بود و از پیله خود خارج شد و حال چه زیبا شده است پس من نیز میتوانم سایه گفت گره اول را تو باز کن بقیه اش را من برایت باز میکنم . دختر از پیله خارج شد قلب سایه پر از نوری سفید و زیبا شد و چشمانش نیز از اشک برق میزد .شیطان که عصبانی شده بود به دختر حمله کرد و قلبش را شکاف داد .چشمان سایه قرمز شد و با تمام خشم با شیطان جنگید و او را فراری کرد .پسر که دختر را ترک کرده بود با رفتن شیطان به پیش دختر بازگشت و به بدن نیمه جان او خیره شد و از پشیمانی گریه کرد سایه که از دیدن دختر ناراحت شد قلب درخشانش را از سینه اش بیرون آورد و به جای قلب پاره شده دختر گذاشت . دختر دوباره خوب شد ولی سایه دیگر قلب نداشت دیگر چشمان درخشانش نور نداشت تبدیل به یک جسم تو خالی تاریک شد و در تاریکی شب گم شد .دختر و پسر هیچ وقت سایه را فراموش نکردند و تا آخر عمر کنار هم ماندند و صاحب فرزند شدند. سایه در گوشه ای تاریک خوابیده بود تا ماه را دید ماه به سایه گفت که جایی برای رفتن ندارد سایه با آغوشی باز ماه را در قلب خود جای داد سایه به آسمان رفت تکه ای از آسمان شب شد با ماه در قلبش و ستارگان در دامانش همیشه خوشحال ماند.
روز دختر را به همه دختر ها تبریک میگم.
فقط یه چیزی:
سایه مذکر بود و ماه هم مونث خواستم بگم که در ابحامات نمانید.

نظرات (۵۳)

Loading...

توضیحات

داستانی به مناسبت روز دختر (ساخت خودمه)

۱۹ لایک
۵۳ نظر

قلب دختر پر از عشق بود پاهایش از استواری و دست هایش از دعا.اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود پس به شکل عنکبوتی در آمد و پسر را فریب داد .پسر دختر را ترک کرد و دختر قلبش شکست ضعیف و افسرده شد.شیطان در وجودش رخنه کرد و شروع به بافتن تار های نا امیدی به دور دختر.دختر مانند کرم ضعیفی در پیله شد خدا دلش برای دختر سوخت .نگاهی به اطراف کرد سایه ای دید که ماجرا را تماشا میکرد خدا به سایه گفت که به دختر کمک کند سایه با کمال میل اطاعت کرد و به سمت پیله رفت از تمام قدرتش برای باز کردن پیله استفاده کرد ولی دختر به او کمک نمیکرد و گره های پیله را محکم تر میکرد و به سایه گفت:(تو یه هیولا هستی از من دور شو این گره ها باز نمیشوند) سایه در تاریکی محو شد و بعد از مدتی بازگشت با دست تاریکش سوراخی در پیله ساخت و پروانه ای که در دست دیگرش بود را به داخل پیله فرستاد . پروانه روی شانه های نحیف دختر نشست و سایه به دختر گفت:(هیولا نیستم سایه ای ناچیزم اگر به حرفم گوش نمی دهی به پروانه فکر کن) دختر به یاد پروانه افتاد که چگونه کرمی کوچک بود و از پیله خود خارج شد و حال چه زیبا شده است پس من نیز میتوانم سایه گفت گره اول را تو باز کن بقیه اش را من برایت باز میکنم . دختر از پیله خارج شد قلب سایه پر از نوری سفید و زیبا شد و چشمانش نیز از اشک برق میزد .شیطان که عصبانی شده بود به دختر حمله کرد و قلبش را شکاف داد .چشمان سایه قرمز شد و با تمام خشم با شیطان جنگید و او را فراری کرد .پسر که دختر را ترک کرده بود با رفتن شیطان به پیش دختر بازگشت و به بدن نیمه جان او خیره شد و از پشیمانی گریه کرد سایه که از دیدن دختر ناراحت شد قلب درخشانش را از سینه اش بیرون آورد و به جای قلب پاره شده دختر گذاشت . دختر دوباره خوب شد ولی سایه دیگر قلب نداشت دیگر چشمان درخشانش نور نداشت تبدیل به یک جسم تو خالی تاریک شد و در تاریکی شب گم شد .دختر و پسر هیچ وقت سایه را فراموش نکردند و تا آخر عمر کنار هم ماندند و صاحب فرزند شدند. سایه در گوشه ای تاریک خوابیده بود تا ماه را دید ماه به سایه گفت که جایی برای رفتن ندارد سایه با آغوشی باز ماه را در قلب خود جای داد سایه به آسمان رفت تکه ای از آسمان شب شد با ماه در قلبش و ستارگان در دامانش همیشه خوشحال ماند.
روز دختر را به همه دختر ها تبریک میگم.
فقط یه چیزی:
سایه مذکر بود و ماه هم مونث خواستم بگم که در ابحامات نمانید.