''Memories'' Sad Piano
چشمامو باز کردم ولی همه چیو یکنواخت میبینم
میخوام توهماتمو به واقعیت تبدیل کنم
نمیخوام این احساس تموم شه
یه روز اون منظره رو داشتم تنهایی نگاه میکردم
قسم میخورم حسی که داشتم هیچوقت نداشتم
منی که همیشه از درون در حال شکستن بودم یهو دلم خواست عوض شم
میخواستم انقلابی در خودم ایجاد کنم
راستش نهایت کاری که تونستم اون لحظه انجام بدم
دیدن خداحافظی ای که توسط باریکه نور هدایت میشد
ههی پیجوندم این قسمتو ولی میخواستم بهت بگم دلم برات تنگ میشه
مصلا چشمام باز شد و عوض شدم
راستش غم و غصه من هیچ زن دل فریبی رو راضی نمیکنه
بازم تنها کاری که میتونم کنم دیدن خداحافظی دوباره که توسط باریکه نور هدایت میشد
تمام اشتباهاتم سرنوشت من بود که خودم انتخابش کردم
و حالا حالا هم باید تعقیبش کنم
با این حال هنوز منو دوست داری ؟
نظرات (۲)