رمان : ددی ۲۰۰ ساله ی من
Part:6 رمان ددی ۲۰۰ ساله ی من
مانیا: باورم نمیشه شب با این مردک خوابیدم حداقل اگه دختر بودن منو میگیری خشن انجام میدادی گوره خر( نظر نویسنده: به به دخترم خوشش اومده از این شانسا به ما)
مانیا: وایییی دیرم شده باید برم سرکار
الکس: بیبی کجا میریبیبی؟
مانیا: بخاطر تو دیرم شده
الکس: تا یک هفته نمیری
مانیا: چییی! چرا؟
الکس: چون من رئیسم اجازه با منه
مانیا: کثافت . عه سلینا زنگ میزنه
الکس: بزار رو آیفون
مانیا: نه
الکس زوری میکنما
مانیا: باشه
سلینا: سلام گوره خر
مانیا: چی شده اینوقت صبح
سلینا: عزیزم زود بیا سرکار عشقت اینجاست تو رو میپرسه
مانیا: گند زدی سلینا
الکس: دیگه اجازه نداری بری سرکار اون
سلینا: اون کیه؟
مانیا: هیچ کس یک کثافته
الکس تلفن رو قطع میکنه
الکس: ببین بزارم بری سرکار اسم ؟ شغل؟ اون هرزه چیه
مانیا: مطمعن باش از تو هرزه تر نیست .
الکس: زودباششس
مانیا: اسمش علی هست شغلش تو بیمارستان من کار میکنه
الکس : چی ببین گذاشتم بری سرکار حتی اجازه نداری از پیشم یک قدم هم دور شیی
مانیا: من گشنمه میرم پاییین
الکس : برو من نمیام کار دارم
مانیا: ایششش
آجوما: سلام دخترم خوبی؟
مانیا: تو خوبی؟
آجوما : بیا صبحونه بخور
مانیا: باشه
مانیا : ایننن چیه خوووون
آجوما: آره دیگه ارباب خون آشامه
مانیا حالت توهوع داره
آجوما: حامله ای؟
مانیا : چی میگی بابا
مانیا شک میکنه و بیبی چک میخره
و جواب اون
پارت بعدی رو تا ۱۵ دقیقه دیگه میزارم
گزارش ممنوع
نظرات (۲)