در حال بارگذاری ویدیو ...

پارت 6 رمان جدال عاشقانه ........ از پارت بعدی تیتراژشم میزارم

۶۷ نظر گزارش تخلف
Jedal_Asheqane
Jedal_Asheqane

عجب گروه کری شدیم چه هماهنگ!بعدم با متین دست دادیم که یاس:
-عزیزم مگه شمام سه نفر نیستین؟؟
-متین:چرا اما فرد سومون تاخیر داره
- معرفی نمیکنی؟؟
-اوه بله ایشون سهند زند 25 ساله دوستمن و رو کرد سمت پسر قذ بلندی با چشمای سبز و خیلی خوشگل که یه تیشرت طوسی کرم پوشیده بود
طوری که فقط مریم بشنوه گفتم : عزیزم خیلی جیگره به پا از دستت نره
که مریم یه چش غره توپ بهم رفت .با اون پسره سهندم دست دادیم یهو متین بلند گفت :اینم از اقا دانیال گل ما!! هرسه مون برگشتیمو به یه پسر هیکلی با چشمای قهوه ای که رگه های عسلی داشت خیره شدیم پسره که حالا فهمیدم اسمش دانیاله گفت :ببخشید دیر شد !
بعدمتین رو کرد به ما و گفت ایشون هم از بهترین دوستان من دانیال تهرانی مقدم 27 ساله هستن
بین اون سه تا دانیال از همه بهترو جذاب تر بود مخصوصا با اون تیشرت قرمزش !اه جمع کن سحر اون چشارو فقط نمیدونم چرا اینقدر صداش اشنا میزنه! بعداز این که با اون دوتا اشنا شد به من که رسید نمیدونم چی دید که چشاش قد نعلبکی شده بود که یهو سهند گفت :دانی با اون جنسیس مشکی جیگره اومدی ؟؟
پس بعله این همون پسره بی تربیته پس بگو چقدر صداش اشناس که بعدش یهو هردو با تعجب گفتیم:
- تو؟؟؟؟؟؟؟
و بعد با انگشت همو نشون دادیم همه متعجب مارو نگاه میکردن که با پوزخند برگشتم سمت یاس و گفتم :
- ایشون همون اقای نامحترمن که تو خیابون فرعی با سرعت 100 کیلومتر میروندنو نزدیک بود به من بزننو تازه طلبکارم بودن
بعدم همون پسره دانبال با یه پوزخند برگشت سمت متینو گفت:
-ایشونم یه خانم نامحترمن که زمانی که دارن از خیابون رد میشن در هپروت سیر میکنن بعدشم انگار سر جالیزن چون هرچی دوست دارن میگن
یهو جمع از خنده منفجر شد فقط منو اون نمیخندیدیم من گفتم :
- به چی میخندین ؟؟
مریم که دیگه داشت از چشاش اشک میومد گفت :
- اخه خیلی با نمک گفتین
- هیرهورهار هیر و کمی صدامو بالا بردمو گفتم بس کنین با دوتاتونم
که دانیالم یه چش غره توپ به متینو سهند رفت که اون دوتام خندشونو خوردن بعد متین گفت :ساعت یکه بیاید بریم رستوران هم ناهار بخوریم هم بیشتر اشنا شیم
منو دانیال هم زمان گفتیم :
- من با این هیچ جا نمیام
یاس:یعنی چی سحر خودتو لوس نکن
- یعنی من نمیام
دانبال :نه تو بیا برو من نمیرم
....................
این خیلی زیاده دیگه سیزده به درتون خوش بگذره باییییی

نظرات (۶۷)

Loading...

توضیحات

پارت 6 رمان جدال عاشقانه ........ از پارت بعدی تیتراژشم میزارم

۱۴ لایک
۶۷ نظر

عجب گروه کری شدیم چه هماهنگ!بعدم با متین دست دادیم که یاس:
-عزیزم مگه شمام سه نفر نیستین؟؟
-متین:چرا اما فرد سومون تاخیر داره
- معرفی نمیکنی؟؟
-اوه بله ایشون سهند زند 25 ساله دوستمن و رو کرد سمت پسر قذ بلندی با چشمای سبز و خیلی خوشگل که یه تیشرت طوسی کرم پوشیده بود
طوری که فقط مریم بشنوه گفتم : عزیزم خیلی جیگره به پا از دستت نره
که مریم یه چش غره توپ بهم رفت .با اون پسره سهندم دست دادیم یهو متین بلند گفت :اینم از اقا دانیال گل ما!! هرسه مون برگشتیمو به یه پسر هیکلی با چشمای قهوه ای که رگه های عسلی داشت خیره شدیم پسره که حالا فهمیدم اسمش دانیاله گفت :ببخشید دیر شد !
بعدمتین رو کرد به ما و گفت ایشون هم از بهترین دوستان من دانیال تهرانی مقدم 27 ساله هستن
بین اون سه تا دانیال از همه بهترو جذاب تر بود مخصوصا با اون تیشرت قرمزش !اه جمع کن سحر اون چشارو فقط نمیدونم چرا اینقدر صداش اشنا میزنه! بعداز این که با اون دوتا اشنا شد به من که رسید نمیدونم چی دید که چشاش قد نعلبکی شده بود که یهو سهند گفت :دانی با اون جنسیس مشکی جیگره اومدی ؟؟
پس بعله این همون پسره بی تربیته پس بگو چقدر صداش اشناس که بعدش یهو هردو با تعجب گفتیم:
- تو؟؟؟؟؟؟؟
و بعد با انگشت همو نشون دادیم همه متعجب مارو نگاه میکردن که با پوزخند برگشتم سمت یاس و گفتم :
- ایشون همون اقای نامحترمن که تو خیابون فرعی با سرعت 100 کیلومتر میروندنو نزدیک بود به من بزننو تازه طلبکارم بودن
بعدم همون پسره دانبال با یه پوزخند برگشت سمت متینو گفت:
-ایشونم یه خانم نامحترمن که زمانی که دارن از خیابون رد میشن در هپروت سیر میکنن بعدشم انگار سر جالیزن چون هرچی دوست دارن میگن
یهو جمع از خنده منفجر شد فقط منو اون نمیخندیدیم من گفتم :
- به چی میخندین ؟؟
مریم که دیگه داشت از چشاش اشک میومد گفت :
- اخه خیلی با نمک گفتین
- هیرهورهار هیر و کمی صدامو بالا بردمو گفتم بس کنین با دوتاتونم
که دانیالم یه چش غره توپ به متینو سهند رفت که اون دوتام خندشونو خوردن بعد متین گفت :ساعت یکه بیاید بریم رستوران هم ناهار بخوریم هم بیشتر اشنا شیم
منو دانیال هم زمان گفتیم :
- من با این هیچ جا نمیام
یاس:یعنی چی سحر خودتو لوس نکن
- یعنی من نمیام
دانبال :نه تو بیا برو من نمیرم
....................
این خیلی زیاده دیگه سیزده به درتون خوش بگذره باییییی