"فرشته‌ای زمینی" | 4th Chapter

۴ نظر گزارش تخلف
Choi Minsoo | Romace Channel
Choi Minsoo | Romace Channel

4th Chapter˚⋆.
یه روز دیگه توی مدرسه . . .

- چی؟ تو یه فرشته‌ای؟
+ آره، من یه فرشته‌ام.
- (نیشخند زدن)
+ باور نمیکنی؟ میخوای بال هام رو بهت نشون بدم؟ یا میخوای یکی از آرزوهاتو برآورده کنم؟ هوم؟ اینجوری بهت ثابت میشه که من فرشته‌ام!
- باشه، باشه، تو یه فرشته‌ای؛ بنظرم باید بری پیش روانپزشک میخوای برات یه نوبت بگیرم؟

میخواست بره، اما من چیزی گفتم که هوش از سرش پروند . . .

+ من، من، خب . . . اممم
- زود باش
+ من میدونم که توی ذهن تو چی میگذره! من میدونم که میخوای آرامشی که خانواده های فقیر تر از خودت دارن، اون عشقی که به هم توی یه خونه ۸۰ متری می‌ورزن رو داشته باشی! من همه چیز رو میدونم . . .
- مینسو، دیوونه شدی؟
+ نه یونجین، من واقعا یه فرشته‌ام بزار بالهام رو نشونت بدم، باشه؟
- مینسو، لطفا زودتر تمومش کن! اینو به هیچکس دیگه‌ای نگو! فهمیدی؟ همینجوریش هم بخاطر حجابت مسخره‌ات میکنن، اگه بهشون بگی من فرشته‌ام قطعا مَسخَ . . .
حرفش رو قطع کردم!
+ خب حجاب من به اونا چه مربوطه؟ من دوست دارم بین دخترایی که همشون دامن کوتاه میپوشن و موهاشون رو نمیپوشونن اینجوری باشم! تازه‌شم، مدرسه ما مختلطه، اگه اینجا مدرسه دخترونه بود منم مثل اونا لباس میپوشیدم و موقع رفتن به خونه مقنعه‌ام رو میذاشتم، یه دامن بلدتر همراه خودم میاوردم؛ میپوشیدمش و میرفتم!
- مینسو تو داری احساساتی برخورد میکنی!
+ اصلا بحث ما درباره حجاب من نبود، چرا بحثش رو پیش کشیدی؟ هوم؟
- درسته، معذرت میخوام؛ خب پس بهم ثابت کن که یه فرشته‌ای، البته الان نه، بعد از مدرسه. هوم؟
+ باشه، پس بعد از مدرسه بیا خیابون . . . امروز بعد از کلاسم اونجا میمونم و درس میخونم، توهم بیا!
- باشه، حتما میام؛ برو سر کلاست، فعلا خداحافظ~
+ اوهوم، خداحافظ~

مدرسه تموم شد!
رفتم سر کلاسم، و کلاسم تموم شد! اما یونجین کجاست؟ چرا نیومده؟ یعنی اتفاقی براش افتاده؟ وای نه!
از قدرتم استفاده کردم و متوجه شدم کجاست و چه بلایی داره سرش میاد، چندتا از دختر قلدر های کلاس ریخته بودن رو سرش و کتکش زده بودن، چون اونا رو لو داده بود.
هر چقدر نیرو داشتم ریختم تو پاهام و تمام قدرت دویدم، اما اواسط راه دیگه خسته شدم! نمیتونستم راه برم، نمیتونستم نفس بکشم، داشتم میمردم.

ادامه در نظرات . . .

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

"فرشته‌ای زمینی" | 4th Chapter

۹ لایک
۴ نظر

4th Chapter˚⋆.
یه روز دیگه توی مدرسه . . .

- چی؟ تو یه فرشته‌ای؟
+ آره، من یه فرشته‌ام.
- (نیشخند زدن)
+ باور نمیکنی؟ میخوای بال هام رو بهت نشون بدم؟ یا میخوای یکی از آرزوهاتو برآورده کنم؟ هوم؟ اینجوری بهت ثابت میشه که من فرشته‌ام!
- باشه، باشه، تو یه فرشته‌ای؛ بنظرم باید بری پیش روانپزشک میخوای برات یه نوبت بگیرم؟

میخواست بره، اما من چیزی گفتم که هوش از سرش پروند . . .

+ من، من، خب . . . اممم
- زود باش
+ من میدونم که توی ذهن تو چی میگذره! من میدونم که میخوای آرامشی که خانواده های فقیر تر از خودت دارن، اون عشقی که به هم توی یه خونه ۸۰ متری می‌ورزن رو داشته باشی! من همه چیز رو میدونم . . .
- مینسو، دیوونه شدی؟
+ نه یونجین، من واقعا یه فرشته‌ام بزار بالهام رو نشونت بدم، باشه؟
- مینسو، لطفا زودتر تمومش کن! اینو به هیچکس دیگه‌ای نگو! فهمیدی؟ همینجوریش هم بخاطر حجابت مسخره‌ات میکنن، اگه بهشون بگی من فرشته‌ام قطعا مَسخَ . . .
حرفش رو قطع کردم!
+ خب حجاب من به اونا چه مربوطه؟ من دوست دارم بین دخترایی که همشون دامن کوتاه میپوشن و موهاشون رو نمیپوشونن اینجوری باشم! تازه‌شم، مدرسه ما مختلطه، اگه اینجا مدرسه دخترونه بود منم مثل اونا لباس میپوشیدم و موقع رفتن به خونه مقنعه‌ام رو میذاشتم، یه دامن بلدتر همراه خودم میاوردم؛ میپوشیدمش و میرفتم!
- مینسو تو داری احساساتی برخورد میکنی!
+ اصلا بحث ما درباره حجاب من نبود، چرا بحثش رو پیش کشیدی؟ هوم؟
- درسته، معذرت میخوام؛ خب پس بهم ثابت کن که یه فرشته‌ای، البته الان نه، بعد از مدرسه. هوم؟
+ باشه، پس بعد از مدرسه بیا خیابون . . . امروز بعد از کلاسم اونجا میمونم و درس میخونم، توهم بیا!
- باشه، حتما میام؛ برو سر کلاست، فعلا خداحافظ~
+ اوهوم، خداحافظ~

مدرسه تموم شد!
رفتم سر کلاسم، و کلاسم تموم شد! اما یونجین کجاست؟ چرا نیومده؟ یعنی اتفاقی براش افتاده؟ وای نه!
از قدرتم استفاده کردم و متوجه شدم کجاست و چه بلایی داره سرش میاد، چندتا از دختر قلدر های کلاس ریخته بودن رو سرش و کتکش زده بودن، چون اونا رو لو داده بود.
هر چقدر نیرو داشتم ریختم تو پاهام و تمام قدرت دویدم، اما اواسط راه دیگه خسته شدم! نمیتونستم راه برم، نمیتونستم نفس بکشم، داشتم میمردم.

ادامه در نظرات . . .