موقعیت کنونی:
.
.
مکان:پذیرایی
زمان: ۰۰:۱۱
احوالات: در حال منجمد شدن ، متفکر ، مغموم
شرح: حقیقتش ، خیلی هوا سرده ، مثلا عیده خیر سرش ، ایح ایح ایح T_T
مدتیه یک نفر خیلی اذیتم میکنه ( از نظر روحی )
هی بهم متلک میندازه ( وای اقا تو چقدر درسخونی ، حالت خوب نیست ؟ احتمالا روانی شدی)
یا مثلا دیشب بهش زنگ زدم خبر مهمی رو بهش بگم ، وسطای صحبتم بدون هیچ صحبتی گفت یه چند لحظه خفه شو و تلفن رو روم قطع کرد T_T
وووو جججاااللللبب اینجااااستتتت
این دوستموننن تصورش اینههه که دوست صمیمی منههه و من بدونن اون هیچی نیستمممم
جاست عر...
واقعا چند مدته از دستش خیلی ناراحتم
بارها بلاکش کردم دوباره با تلفن مادرش بهم پیام میده
به نظرتون چطور بهش بگم دست از اینکارها برداره؟
چون خیلی ناراحتم میکنه و فکر میکنه اسم اینکاراش رفاقته