رمان...من معمولی نبودم قسمت 82
تو منت انا رووهم کشیدی؟
+بله دوبار
-ههه
اهههههه چرت نگو عمرا عمرا عمرا من باهات اشتی نمی کنم..هر غلطی ک دلت میخواد می کنی بعدشم میگی ببخشید؟....
برگشت نگام کرد و اخم کرد...یکم بعد ب بن گف ک بزنه کنار...
+واسه چی ها؟
-کار دارم بزن
بن خیلی سریع ماشینو زد کنار...انتونی از ماشین پیاده شد...ی شلوار اسلش مشکی با ی لباس سفید گشاد پوشیده بود....موهاشم ک موج دار بود و داده بودش ب ی سمت...خلاصه...در عقب رو باز کرد و نشست کنارم...سعی کردم بهش توجه نکنم و از پنجره بیرونو نگاه کنم ک یهو دستمو گرفت و منو انداخت بغل خودش...سعی داشتم اصلا بهش توجه نکنم...
-تحویل نمی گیری؟
+....(هیچی نگفتم)
-پس نمی گیری!
سرشو برد نزدیک گوشم و گفت:چیزی نبود ک...نکنه بازم میخوای؟
باگفتن این حرفش ترسیدم و ضربان قلبم رفت بالا...سعی کردم ازش دور شم ولی نذاشت و گف:کی بهت بری ها؟
منو گذاشت روی پاش و نگام کرد...
+چرا انقدر واست مهمه ؟
-مهمه؟چون اگه قهر کنی خونت بد مزه میشه
+هه
سرمو ب سینش نزدیک کرد و گفت...چ شکلی میشه از دلت در اورد؟
نظرات (۵)