رمان love in class B

love in class B

۲۲ ویدیو
AYGIN -۲۲ / ۹

love in class B

۲ نظر گزارش تخلف
AYGIN
AYGIN

پارت نهم:
جعبه پیتزامو که نصفش مونده بود رو گذاشتم تو یخچال.بک فردا همشو میخورد.
-کیونگ اینا میخوان شب اونجا بخوابن؟
-اینطوری که بوش میاد آره فک کنم
همون لحظه مامان اینا زنگ در رو زدن.
-کیونگ یادت باشه من خوابم اوکی؟
خندید و گفت:
-باشه
دویدم رفتم تو اتاقم و با یه حرکت پریدم رو تختمو پتو رو تا خرخره کشیدم بالا.صدای داد بکی که داشت با خنده میگفت:
-این اونسو کووووو؟؟اونسو چیکارش کردی این بدبختو
بعد زد زیر خنده.جناب بکهیون من شما رو میکشم.خواهی دید داداش گلم.با چنتا غلت تو جام خوابم برد.
حدود ساعت 2:30 بود که با شنیدن صدای گیتار یکی از خواب پریدم.ینی مردم اسکل تر و نفهم تر از اینا؟آخه ساعت 2:30 شببببب؟؟رفتم تو بالکن.دیدم چراغ بالکنش روشنه و خودشم رو زمین خوابیده و گیتارش کنارشه.
-مردم آزاریم تا یه حدی!چه خبرته ساعت 2:30 شب.مردم خوابن.میفهمی یا بفهمونمت؟
ببی توجه به من گیتارشو جم کرد و برگشت تو اتاقش.پسره ی...........
اصن چرا اون نقاشی باید انقد مهم باشه پسره ی گاو.در اتاقو آروم باز کردم.خواستم برم پایین که دیدم چراغ اتاق کیونگسو روشنه.
-یا کیونگسویا!
کیونگ با عجله گوشیشو زیر بالشتش قایم کرد و گفت:
-بله اونسو
-چیکار داشتی میکردی؟
-هیش کار بخدا
چشمامو تنگ کردم و گفتم:
-برم مامانو بیدار کنم؟
دستاشو جلوش تکون داد و گفت:
-نه نه.بیا بت بگم
-گوشیو رد کن بیاد

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

love in class B

۱ لایک
۲ نظر

پارت نهم:
جعبه پیتزامو که نصفش مونده بود رو گذاشتم تو یخچال.بک فردا همشو میخورد.
-کیونگ اینا میخوان شب اونجا بخوابن؟
-اینطوری که بوش میاد آره فک کنم
همون لحظه مامان اینا زنگ در رو زدن.
-کیونگ یادت باشه من خوابم اوکی؟
خندید و گفت:
-باشه
دویدم رفتم تو اتاقم و با یه حرکت پریدم رو تختمو پتو رو تا خرخره کشیدم بالا.صدای داد بکی که داشت با خنده میگفت:
-این اونسو کووووو؟؟اونسو چیکارش کردی این بدبختو
بعد زد زیر خنده.جناب بکهیون من شما رو میکشم.خواهی دید داداش گلم.با چنتا غلت تو جام خوابم برد.
حدود ساعت 2:30 بود که با شنیدن صدای گیتار یکی از خواب پریدم.ینی مردم اسکل تر و نفهم تر از اینا؟آخه ساعت 2:30 شببببب؟؟رفتم تو بالکن.دیدم چراغ بالکنش روشنه و خودشم رو زمین خوابیده و گیتارش کنارشه.
-مردم آزاریم تا یه حدی!چه خبرته ساعت 2:30 شب.مردم خوابن.میفهمی یا بفهمونمت؟
ببی توجه به من گیتارشو جم کرد و برگشت تو اتاقش.پسره ی...........
اصن چرا اون نقاشی باید انقد مهم باشه پسره ی گاو.در اتاقو آروم باز کردم.خواستم برم پایین که دیدم چراغ اتاق کیونگسو روشنه.
-یا کیونگسویا!
کیونگ با عجله گوشیشو زیر بالشتش قایم کرد و گفت:
-بله اونسو
-چیکار داشتی میکردی؟
-هیش کار بخدا
چشمامو تنگ کردم و گفتم:
-برم مامانو بیدار کنم؟
دستاشو جلوش تکون داد و گفت:
-نه نه.بیا بت بگم
-گوشیو رد کن بیاد