مناجات - شعر فارسی - نظامی گنجوی

۰ نظر گزارش تخلف
sisiFAZA
sisiFAZA

Click the CC button for English translation

چاره ما ساز که بی داوریم

گر تو برانی به که روی آوریم

دل ز کجا وین پر و بال از کجا

من که و تعظیم جلال از کجا

در صفتت گنگ فرو مانده‌ایم

من عرف الله فرو خوانده‌ایم

چون خجلیم از سخن خام خویش

هم تو بیامرز به انعام خویش

پیش تو گر بی سر و پای آمدیم

هم به امید تو خدای آمدیم

یارشو ای مونس غمخوارگان

چاره کن ای چاره بیچاره‌گان

جز در تو قبله نخواهیم ساخت

گر ننوازی تو که خواهد نواخت

دست چنین پیش که دارد که ما

زاری ازین بیش که دارد که ما

درگذر از جرم که خواننده‌ایم

چاره ما کن که پناهنده‌ایم


خداوندا در توفیق بگشای

من را ره تحقیق بنمای

دلی ده کاو یقینت را بشاید

زبانی کافرینت را سراید

مده ناخوب را بر خاطر‌م راه

بدار از ناپسند‌م دست کوتاه

درونم را به نور خود برافروز

زبانم را ثنا‌ی خود درآموز

خداوندا شبم را روز گردان

چو روزم بر جهان پیروز گردان

تویی یاری‌رس‌ِ فریاد هر کس

به فریاد منِ فریادخوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین

اَغِثنی یا غیاث المُستَغیثین


تویی یاری‌رس‌ِ فریاد هر کس

به فریاد منِ فریادخوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین

اَغِثنی یا غیاث المُستَغیثین
تو رحمی بر دل پرخونم آور

وزین غرق‌آب غم بیرونم آور

اگر هر موی من گردد زبانی

شود هر یک تو را تسبیح‌خوانی


خداوندا شبم را روز گردان

چو روزم بر جهان پیروز گردان

تویی یاری‌رس‌ِ فریاد هر کس

به فریاد منِ فریادخوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین

اَغِثنی یا غیاث المُستَغیثین


تو رحمی بر دل پرخونم آور

وزین غرق‌آب غم بیرونم آور

اگر هر موی من گردد زبانی

شود هر یک تو را تسبیح‌خوانی

اگر هر ذرهٔ من گوش گردد

ز شوق نام تو مدهوش گردد

اگر هر ذرهٔ من گوش گردد

ز شوق نام تو مدهوش گردد

اگر هر موی من گردد زبانی

نیابد جز ز نام تو نشانی

گر از هر جزو من چشمی شود باز

نبیند جز ترا در پرده راز

گر از من ذرهٔ ماند و گر هیچ

ترا خواند ترا داند دگر هیچ

به توفیق توام زین گونه بر پای

برین توفیق توفیقی برافزای

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

مناجات - شعر فارسی - نظامی گنجوی

۲ لایک
۰ نظر

Click the CC button for English translation

چاره ما ساز که بی داوریم

گر تو برانی به که روی آوریم

دل ز کجا وین پر و بال از کجا

من که و تعظیم جلال از کجا

در صفتت گنگ فرو مانده‌ایم

من عرف الله فرو خوانده‌ایم

چون خجلیم از سخن خام خویش

هم تو بیامرز به انعام خویش

پیش تو گر بی سر و پای آمدیم

هم به امید تو خدای آمدیم

یارشو ای مونس غمخوارگان

چاره کن ای چاره بیچاره‌گان

جز در تو قبله نخواهیم ساخت

گر ننوازی تو که خواهد نواخت

دست چنین پیش که دارد که ما

زاری ازین بیش که دارد که ما

درگذر از جرم که خواننده‌ایم

چاره ما کن که پناهنده‌ایم


خداوندا در توفیق بگشای

من را ره تحقیق بنمای

دلی ده کاو یقینت را بشاید

زبانی کافرینت را سراید

مده ناخوب را بر خاطر‌م راه

بدار از ناپسند‌م دست کوتاه

درونم را به نور خود برافروز

زبانم را ثنا‌ی خود درآموز

خداوندا شبم را روز گردان

چو روزم بر جهان پیروز گردان

تویی یاری‌رس‌ِ فریاد هر کس

به فریاد منِ فریادخوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین

اَغِثنی یا غیاث المُستَغیثین


تویی یاری‌رس‌ِ فریاد هر کس

به فریاد منِ فریادخوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین

اَغِثنی یا غیاث المُستَغیثین
تو رحمی بر دل پرخونم آور

وزین غرق‌آب غم بیرونم آور

اگر هر موی من گردد زبانی

شود هر یک تو را تسبیح‌خوانی


خداوندا شبم را روز گردان

چو روزم بر جهان پیروز گردان

تویی یاری‌رس‌ِ فریاد هر کس

به فریاد منِ فریادخوان رس

ندارم طاقت تیمار چندین

اَغِثنی یا غیاث المُستَغیثین


تو رحمی بر دل پرخونم آور

وزین غرق‌آب غم بیرونم آور

اگر هر موی من گردد زبانی

شود هر یک تو را تسبیح‌خوانی

اگر هر ذرهٔ من گوش گردد

ز شوق نام تو مدهوش گردد

اگر هر ذرهٔ من گوش گردد

ز شوق نام تو مدهوش گردد

اگر هر موی من گردد زبانی

نیابد جز ز نام تو نشانی

گر از هر جزو من چشمی شود باز

نبیند جز ترا در پرده راز

گر از من ذرهٔ ماند و گر هیچ

ترا خواند ترا داند دگر هیچ

به توفیق توام زین گونه بر پای

برین توفیق توفیقی برافزای