How much sorrow can i take? کپشن ؟
هفته دیگه اول هفته تولدمه
خب راستش نمیدونم کی به این سن رسیدم, وقتی 13 سالم بود فکر میکردم کسایی که 22 سالشونه خیلی بزرگن و رسیدن به این سن خیلی دوره ولی من رسیدم :)
زندگی خیلی جالبه نه ؟ یه روزایی نمیدونیم کجاییم ولی یه روزایی انقدر خوشحال و شادیم که انگار اون کسی که ناراحت و عصبانی بود ما نبودیم :)
خب الان که قراره یه سالم بزرگ شم هدفای زیادی رو تیک نزدم ولی خب خوشحال بودم و تونستم خوب ازش بگذرم اینم خودش قابل تحسینه مگه نه ؟
یه روزی فکر میکردم دندانپزشکی قبول شدن سخت ترین مار دنیاست و نمیتونم انجامش بدم ولی همین حالام دارم میگذرونمش و وسط همون چیزه سختم :>
همیشه روزای نزدیک به تولدمو میشینم فکر میکنم که چیشد و چیکار کردم و تموم اون خاطراتی که تجربه کردم و مرور میکنم. یجا دیده بودم که نوشته بود "اگه خاطره ایی رو مرور کنی یعنی دوباره تجربش میکنی" و حس میکنم این درسته چون که وقتی خاطراتو مرور میکنیم دوباره تو اون لحظه هایی که خندیدیم میخندیم و یاد اون ادمایی میوفتیم که تو اون خاطره باهاشون بودیم و حالمون خوب میشه :)
نظرات (۲۴)