در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۵۶

۵ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

از توی پارچ کنار تختم یه لیوان آب ریختم..دو تا قرص در آوردم تا خواستم بخورم تلفن زنگ زد..خبری از یاسی نبود..خودم پاشدم و تلفنو برداشتم..
+بله؟
صدای نازک دختری از پشت تلفن اومد-سلام منزل راد؟
+بله بفرمایید..
-شما؟؟
+ببخشید ولی شما زنگ زدین من باید اینو بپرسم..
-من با آراد کار داشتم..هستش؟
+نه..نگفتین شما؟
-من؟نامزدشم..
با تموم شدن حرفش گوشی از دستم افتاد..صداش تو گوشم میپیچید..من نامزدشم..من نامزدشم..یعنی چی؟نامزدش؟یعنی همه حرفاش دروغ بود؟همش هوس بود؟یاسی اومد و از رو زمین تلفنو برداشت..
-بله؟
-(دختر)...
-نه خونه نیومدن..
-(دختر)...
-باشه ولی شما؟
مثله اینکه دختر پشت تلفن قطع کرده بود..بغض خفه کنندم شکست..اشکام سرازیر شد..منو بخاطر خودم نمیخواست..همه حرفاش الکی بود..یاسی تا اشکامو دید بغلم کرد و گفت+چی شده؟مگه کی بود؟چی گفت؟..با صدای گریه آلودم گفتم+گفت نامزدشه..دیدی خاک تو سر شدم؟!!دیدی گول خوردم؟!!
+از کجا معلوم راسته شاید..
پریدم وسط حرفش+چه دلیلی داره یکی بخواد الکی بگه نامزدشه؟ها؟!
خودمو از بغلش جدا کردم..رفتم تو اتاقم و درو بستم..نگاهم افتاد به قرصا.. رفتم به سمتشون..دو تا قرصو کردم سه تا و با یه لیوان آب سر کشیدم..رو تخت دراز کشیدم..خوابیدن بهتر از بیدار بودن و نگذشتن ساعت بود..چشمامو بستم..اشکام تموم شده بود..چه زود تموم شد اشکام..باید حرف اون دخترو باور میکردم؟؟اتفاقایی که افتاده بود میگفت باور کن..ولی آخه چرا؟چرا اینکارو باهام کرد؟حالا چه خاکی بریزم تو سرم؟؟چجوری بگم دیگه دختر نیستم؟؟تو همین فکرا بودم که کم کم خوابم برد..
#چشمامو با زور باز کردم..نور برقی که روشن بود چشمامو ازیت میکد برای همین دستمو گرفتم جلوی چشمام..روی تخت نشستم..گیج و منگ دورو برمو نگاه کردم..نگاهم افتاد به دوتا چشم قرمز و عصبی..این اینجا چی کار میکرد؟؟چرا پیش نامزد عزیزش نبود؟؟اومده بود که چی؟؟که حال خرابمو ببینه؟؟که بدبخت شدنمو ببینه؟؟نگاهمو ازش دزدیدم..اومد جلوم و با عصبانیت گفت-مگه نگفتم دیگه این قرصارو نخور؟!!
زیر لب گفتم+برو بیرون؟
-چی؟
⬇نظرات⬇

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۵۶

۶ لایک
۵ نظر

از توی پارچ کنار تختم یه لیوان آب ریختم..دو تا قرص در آوردم تا خواستم بخورم تلفن زنگ زد..خبری از یاسی نبود..خودم پاشدم و تلفنو برداشتم..
+بله؟
صدای نازک دختری از پشت تلفن اومد-سلام منزل راد؟
+بله بفرمایید..
-شما؟؟
+ببخشید ولی شما زنگ زدین من باید اینو بپرسم..
-من با آراد کار داشتم..هستش؟
+نه..نگفتین شما؟
-من؟نامزدشم..
با تموم شدن حرفش گوشی از دستم افتاد..صداش تو گوشم میپیچید..من نامزدشم..من نامزدشم..یعنی چی؟نامزدش؟یعنی همه حرفاش دروغ بود؟همش هوس بود؟یاسی اومد و از رو زمین تلفنو برداشت..
-بله؟
-(دختر)...
-نه خونه نیومدن..
-(دختر)...
-باشه ولی شما؟
مثله اینکه دختر پشت تلفن قطع کرده بود..بغض خفه کنندم شکست..اشکام سرازیر شد..منو بخاطر خودم نمیخواست..همه حرفاش الکی بود..یاسی تا اشکامو دید بغلم کرد و گفت+چی شده؟مگه کی بود؟چی گفت؟..با صدای گریه آلودم گفتم+گفت نامزدشه..دیدی خاک تو سر شدم؟!!دیدی گول خوردم؟!!
+از کجا معلوم راسته شاید..
پریدم وسط حرفش+چه دلیلی داره یکی بخواد الکی بگه نامزدشه؟ها؟!
خودمو از بغلش جدا کردم..رفتم تو اتاقم و درو بستم..نگاهم افتاد به قرصا.. رفتم به سمتشون..دو تا قرصو کردم سه تا و با یه لیوان آب سر کشیدم..رو تخت دراز کشیدم..خوابیدن بهتر از بیدار بودن و نگذشتن ساعت بود..چشمامو بستم..اشکام تموم شده بود..چه زود تموم شد اشکام..باید حرف اون دخترو باور میکردم؟؟اتفاقایی که افتاده بود میگفت باور کن..ولی آخه چرا؟چرا اینکارو باهام کرد؟حالا چه خاکی بریزم تو سرم؟؟چجوری بگم دیگه دختر نیستم؟؟تو همین فکرا بودم که کم کم خوابم برد..
#چشمامو با زور باز کردم..نور برقی که روشن بود چشمامو ازیت میکد برای همین دستمو گرفتم جلوی چشمام..روی تخت نشستم..گیج و منگ دورو برمو نگاه کردم..نگاهم افتاد به دوتا چشم قرمز و عصبی..این اینجا چی کار میکرد؟؟چرا پیش نامزد عزیزش نبود؟؟اومده بود که چی؟؟که حال خرابمو ببینه؟؟که بدبخت شدنمو ببینه؟؟نگاهمو ازش دزدیدم..اومد جلوم و با عصبانیت گفت-مگه نگفتم دیگه این قرصارو نخور؟!!
زیر لب گفتم+برو بیرون؟
-چی؟
⬇نظرات⬇