شب بخیر گلـــــــــی
به چشمهایم زل زد و گفت: "با هم درستش میکنیم" .... چه لذتی داشت این با هم ! حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست نمی شد، حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد میرفت ....حسی که به واژه ی "با هم " داشتیم را با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمیکردم ، تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد، میتواند حس من را در آن لحظات درک کند
نظرات (۲)