رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت23)

۵۶ نظر
گزارش تخلف
*nafiseh*
*nafiseh*

اما تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که بیصدا گریه کنم .دلم واسه مامانم تنگ شده بود. پشیمون شده بودم که همراهشون امدم اصلا من اینجا چیکار میکنم سرم داشت میترکید. ساعت سه صبح بود و همه خواب بودن اما من همچنان داشتم گریه میکردم. دیگه نمیتونستم اون فضا رو تحمل کنم. امدم بیرون خواستم برم لب دریا ولی چون هوا تاریک بود میترسیدم .یاد اون پسره افتادم. خوبه که شمارشو تو گوشیم سیو کرده بود. بهش زنگ زدم. بعد سه بوق.پرهام:هوم.من:الو. پسره:هوم.ایشش هومو کوفت. من:اقا پرهام ؟.پرهام:اه تویی آخخخ. من:چی شدی؟.پرهام:هیچی چی شده این موقع زنگ زدی اتفاقی افتاده. من:نه چیزی نشده فقط و بعد زدم زیر گریه وا این چی بود این وسط حالا مگه قطع میشد. پرهام:چی شده ؟چرا گریه میکنی ؟اوففف ترو خدا جواب بده. نمیتونستم حرف بزنم فقط هی گریم بیشتر میشدنمیدونم چرا اینطوری میکردم. پرهام:ای بابا کشتی منو اصلا الان خودم میام ببینم چی شده. اخ جون منم همینو میخواستم. من:فقط داری میای گیتارتم بیار وبعدش قطع کردم. الان پسره میگه این دختره خوله. منتظر شدم تا بیاد. بعد چند دقیقه دیدم صدا سوت میاد رفتم بیرون دیدم پسره داره به پنجره نگاه میکنه و هی سوت میزنه لابد الان توقع داشت موهامو پرت کنم پایین اینم خوله ها موندم چجوری دکترا گرفت. من:هی چه خبرته میخوای همه رو بیدار کنی. پرهام:اهه تو اینجایی خوبی؟.من:اره .پرهام:واسه چی گریه میکردی ؟.من:به تو چه. بریم دریا. پرهام یخورده چپ چپ نگام کردو. پرهام:الان .من:اره الان .نمیای خودم برم بعد سرمو انداختم پایینو به سمت دریا حرکت کردم. پرهام:واستا منم بیام دختر شجاع. رفتم لب دریا نشستم پسره هم پیشم نشست. پرهام:میخوای بازم گریه کنی؟.من:به تو چه؟.پرهام:چی بخونم.من:یه اهنگ غمگین. پرهام:که گریه کنی؟.من:به تو چه؟.پرهامم شروع کرد خوندن مهم نبود چی میخوند فقط دلم میخواست گریه کنم.با اینکه تاریک بود و صورتم معلوم نمیشد اما از صدام میشد فهمید که دارم گریه میکنم. همینطور گریه میکردم و تو دلم به دیانا بدو بیراه میگفتم که. پرهام با عصبانیت:بسه دیگه میخوای تا صبح گریه کنی. جواب ندادم. پرهام:میخوای یه بازی کنیم.بازم حرف نزدم. خب بازیش اینطوریه که هر چی تو دلته روباید بلند بگی تا خالی شی .(مدیونین اگه فکر کنین از شکارچی شهر تقلید کردم) اول من شروع میکنم پرهام با داد:نسرین خانوم که اسمتو گذاشتی مامان من هیچوقت تورو مامانم بقیه در نظرات.

نظرات (۵۶)

Loading...

توضیحات

رمان بهم نمره چند میدی؟(توضیحات) (پارت23)

۲۱ لایک
۵۶ نظر

اما تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که بیصدا گریه کنم .دلم واسه مامانم تنگ شده بود. پشیمون شده بودم که همراهشون امدم اصلا من اینجا چیکار میکنم سرم داشت میترکید. ساعت سه صبح بود و همه خواب بودن اما من همچنان داشتم گریه میکردم. دیگه نمیتونستم اون فضا رو تحمل کنم. امدم بیرون خواستم برم لب دریا ولی چون هوا تاریک بود میترسیدم .یاد اون پسره افتادم. خوبه که شمارشو تو گوشیم سیو کرده بود. بهش زنگ زدم. بعد سه بوق.پرهام:هوم.من:الو. پسره:هوم.ایشش هومو کوفت. من:اقا پرهام ؟.پرهام:اه تویی آخخخ. من:چی شدی؟.پرهام:هیچی چی شده این موقع زنگ زدی اتفاقی افتاده. من:نه چیزی نشده فقط و بعد زدم زیر گریه وا این چی بود این وسط حالا مگه قطع میشد. پرهام:چی شده ؟چرا گریه میکنی ؟اوففف ترو خدا جواب بده. نمیتونستم حرف بزنم فقط هی گریم بیشتر میشدنمیدونم چرا اینطوری میکردم. پرهام:ای بابا کشتی منو اصلا الان خودم میام ببینم چی شده. اخ جون منم همینو میخواستم. من:فقط داری میای گیتارتم بیار وبعدش قطع کردم. الان پسره میگه این دختره خوله. منتظر شدم تا بیاد. بعد چند دقیقه دیدم صدا سوت میاد رفتم بیرون دیدم پسره داره به پنجره نگاه میکنه و هی سوت میزنه لابد الان توقع داشت موهامو پرت کنم پایین اینم خوله ها موندم چجوری دکترا گرفت. من:هی چه خبرته میخوای همه رو بیدار کنی. پرهام:اهه تو اینجایی خوبی؟.من:اره .پرهام:واسه چی گریه میکردی ؟.من:به تو چه. بریم دریا. پرهام یخورده چپ چپ نگام کردو. پرهام:الان .من:اره الان .نمیای خودم برم بعد سرمو انداختم پایینو به سمت دریا حرکت کردم. پرهام:واستا منم بیام دختر شجاع. رفتم لب دریا نشستم پسره هم پیشم نشست. پرهام:میخوای بازم گریه کنی؟.من:به تو چه؟.پرهام:چی بخونم.من:یه اهنگ غمگین. پرهام:که گریه کنی؟.من:به تو چه؟.پرهامم شروع کرد خوندن مهم نبود چی میخوند فقط دلم میخواست گریه کنم.با اینکه تاریک بود و صورتم معلوم نمیشد اما از صدام میشد فهمید که دارم گریه میکنم. همینطور گریه میکردم و تو دلم به دیانا بدو بیراه میگفتم که. پرهام با عصبانیت:بسه دیگه میخوای تا صبح گریه کنی. جواب ندادم. پرهام:میخوای یه بازی کنیم.بازم حرف نزدم. خب بازیش اینطوریه که هر چی تو دلته روباید بلند بگی تا خالی شی .(مدیونین اگه فکر کنین از شکارچی شهر تقلید کردم) اول من شروع میکنم پرهام با داد:نسرین خانوم که اسمتو گذاشتی مامان من هیچوقت تورو مامانم بقیه در نظرات.