در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان عشق تو را می یابد سرنوشت هم چنین قسمت3

۸ نظر
گزارش تخلف
little army
little army

آریل خودش رو به کشتی رسوند ولی داشت می دوید تا وسایلش رو تحویل بده که همون لحظه محکم به یکی خورد و افتاد رمین اون بی خبر از این که به یه شاهزاده خورده بدون عذز خواهی بلند شد و وسایلش رو جمع کرد و سریع اونجا رو ترک کرد پرنس لوییس مردی جوان و دلیر بود که بسیار خوش سیما بوداوازه او در تمام کشور ها پیحیده بود اما قابل توجه بود که اریل اون رو نمی شناخت ولی بلاخره اریل موفق شد خودش رو به موقع برسونه اون تونست یه نفس راحت بکشه بعد یاد اتفاقی که رخ داده بود افتاد کفت من حتما باید از اون مرد جوون عذر خواهی کنم ولی اخه چه جوری اون رو پیدا کنم بعد با خودش گفت هی اریل تو می تونی خوب بزار ببینم سر و وضع اون خوب بود پس باید از طبقه اشراف باشه اون به قسمت اشراف رفت ولی نتونست اون رو پیدا کنهدیگه نا امید شده بود که وقتی اومد بر گرده به اتاقش لوییس رو دید که پشت سرشه اون خیلی ترسید و لیز خورد ولی لوییس اون رو گرفت و چند لحظه ای چشم در چشم شدند و گفت.......
این داستان ادامه دارد

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

رمان عشق تو را می یابد سرنوشت هم چنین قسمت3

۹ لایک
۸ نظر

آریل خودش رو به کشتی رسوند ولی داشت می دوید تا وسایلش رو تحویل بده که همون لحظه محکم به یکی خورد و افتاد رمین اون بی خبر از این که به یه شاهزاده خورده بدون عذز خواهی بلند شد و وسایلش رو جمع کرد و سریع اونجا رو ترک کرد پرنس لوییس مردی جوان و دلیر بود که بسیار خوش سیما بوداوازه او در تمام کشور ها پیحیده بود اما قابل توجه بود که اریل اون رو نمی شناخت ولی بلاخره اریل موفق شد خودش رو به موقع برسونه اون تونست یه نفس راحت بکشه بعد یاد اتفاقی که رخ داده بود افتاد کفت من حتما باید از اون مرد جوون عذر خواهی کنم ولی اخه چه جوری اون رو پیدا کنم بعد با خودش گفت هی اریل تو می تونی خوب بزار ببینم سر و وضع اون خوب بود پس باید از طبقه اشراف باشه اون به قسمت اشراف رفت ولی نتونست اون رو پیدا کنهدیگه نا امید شده بود که وقتی اومد بر گرده به اتاقش لوییس رو دید که پشت سرشه اون خیلی ترسید و لیز خورد ولی لوییس اون رو گرفت و چند لحظه ای چشم در چشم شدند و گفت.......
این داستان ادامه دارد