در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت پنجم رمان ترسناک نجات یافتگان

۸۲ نظر
گزارش تخلف
reihaneh
reihaneh

صدای مهیبی آمد و به دنبال آن صدای جیغ نگار در گوشم پیچید .....
جیغش...پر از احساس ترس بود ....و من ...به وسیله تجربیاتی که از دعوا کردن با خواهرم داشتم پی بردم که ..در محکم با دیوار برخورد کرده است و شخص پشت در حالا می تواند وارد شود.............
صدای قدم های محکم و سریع نگار آمد که در حال نزدیک شدن به در حیاط خلوت بود .....
در با شتاب باز و قامت لرزان و ترسیده نگار نمایان شد. سریع در را بست و به کنج دیوار پناه برد و به آن تکیه زد .......نفس نفس میزد و دستان لرزانش را روی دهانش گذاشته بد تا صدای جیغ هایی که از ترس میکشد را صیاد نشنود ........سنگینی نگاهم را حس کرد و به من که با کنجکاوی و ترس به او خیره شده بودم ، نگاه کرد.....دستانش را از روی دهانش برداشت و به معنی { برو } تکان داد و لب زد : فرار کن ...........................
. . ..
کسایی که لطف کردن خوندن این پارتو حتما نظر بدن حتی شده یک نقطه بفرستید ممنون ....لایک فراموش نشه
قسمتای بعدی بمونه برای فردا

نظرات (۸۲)

Loading...

توضیحات

قسمت پنجم رمان ترسناک نجات یافتگان

۳۳ لایک
۸۲ نظر

صدای مهیبی آمد و به دنبال آن صدای جیغ نگار در گوشم پیچید .....
جیغش...پر از احساس ترس بود ....و من ...به وسیله تجربیاتی که از دعوا کردن با خواهرم داشتم پی بردم که ..در محکم با دیوار برخورد کرده است و شخص پشت در حالا می تواند وارد شود.............
صدای قدم های محکم و سریع نگار آمد که در حال نزدیک شدن به در حیاط خلوت بود .....
در با شتاب باز و قامت لرزان و ترسیده نگار نمایان شد. سریع در را بست و به کنج دیوار پناه برد و به آن تکیه زد .......نفس نفس میزد و دستان لرزانش را روی دهانش گذاشته بد تا صدای جیغ هایی که از ترس میکشد را صیاد نشنود ........سنگینی نگاهم را حس کرد و به من که با کنجکاوی و ترس به او خیره شده بودم ، نگاه کرد.....دستانش را از روی دهانش برداشت و به معنی { برو } تکان داد و لب زد : فرار کن ...........................
. . ..
کسایی که لطف کردن خوندن این پارتو حتما نظر بدن حتی شده یک نقطه بفرستید ممنون ....لایک فراموش نشه
قسمتای بعدی بمونه برای فردا

سرگرمی و طنز