"سفرکرده‌ی نسیم، روایتی از آزادی" همچنان کپشن ؟

★Hyuna(کلوئه هستم)(هر پستم کپشن داره:)
★Hyuna(کلوئه هستم)(هر پستم کپشن داره:)

گاهی بعضی تصویرها بیش از یک عکس‌اند؛ آن‌ها روایتی زنده می‌شوند از لحظه‌ای که زمان در آن متوقف مانده. تو، آن‌سوی دیوار سنگی، با آن پیراهنی که بر شانه انداخته‌ای و نگاهی که به دوردست‌ها دوخته‌ای، شبیه همان روایت زنده‌ای.
انگار نه فقط در کنار دریا، بلکه در کنار حقیقت ایستاده‌ای.

باد در موهایت می‌پیچد، بی‌پروا و سرکش، و تو هیچ مقاومتی نمی‌کنی؛ گویی تمام زندگی‌ات را آموخته‌ای که باید با جهان هم‌سو شد، نه در برابرش ایستاد. همین یک تصویر کافی‌ست تا بفهمم آزادی را نمی‌شود تعریف کرد؛ آزادی، تجسم توست وقتی که در برابر آبیِ بی‌انتها نفس می‌کشی.

سفرکرده‌ی نسیم…
تو را که نگاه می‌کنم، حس می‌کنم جهان برای لحظه‌ای آرام گرفته، انگار دریا موج‌هایش را فقط برای تو به رقص واداشته است. سکوتی در نگاهت هست که پر از هزاران گفت‌وگوی ناگفته است؛ هزاران قصه که اگر روزی لب باز کنی، می‌توانند هزار دل را بلرزانند.

چقدر عجیب است که می‌شود در یک تصویر، هم بی‌خیالی را دید و هم عمق را؛ هم رهایی و هم زخمی پنهان را. تو شبیه مسافری هستی که هزار راه رفته و هنوز هم در پی راهی تازه است. کسی که از قید زمین گذشته و خودش را به نسیم سپرده، تا هرجا که او بخواهد، برساندش.

دریا پشت سرت، نه فقط پس‌زمینه‌ای ساده، که آیینه‌ای‌ست برای وجودت؛ موج‌هایش درست مثل تو هستند: گاهی آرام، گاهی خشمگین، اما همیشه در حرکت، همیشه زنده. شاید همین دلیل کشش عجیبی‌ست که در این تصویر هست؛ انگار تو و دریا بخشی از یک روحید، یک حقیقت با دو چهره.

سفرکرده‌ی نسیم، اگر روزی کسی از من بپرسد معنای «رهایی» چیست، تو را نشان می‌دهم. اگر بپرسند امید چه رنگی دارد، تصویری از تو و آبیِ بی‌کران پشت سرت را می‌دهم.
تو یادآور اینی که زندگی فقط گذر روزها نیست؛ زندگی یعنی لحظه‌ای ایستادن در برابر بی‌انتها و گفتن اینکه "من هنوز اینجا هستم".

و من، بی‌آنکه تو را بشناسم، حس می‌کنم انگار تمام حرف‌های نگفته‌ی خودم را در تو یافته‌ام.
حس می‌کنم اگر روزی تو را ببینم، چیزی در وجودم آرام خواهد شد، همان‌طور که دریا کنار تو آرام است.

سفرکرده‌ی نسیم، تو یک تصویر نیستی؛ تو یک شعر ناتمام، یک راه بی‌پایان، و یک خاطره‌ی بی‌انتها هستی.

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

"سفرکرده‌ی نسیم، روایتی از آزادی" همچنان کپشن ؟

۹ لایک
۱ نظر

گاهی بعضی تصویرها بیش از یک عکس‌اند؛ آن‌ها روایتی زنده می‌شوند از لحظه‌ای که زمان در آن متوقف مانده. تو، آن‌سوی دیوار سنگی، با آن پیراهنی که بر شانه انداخته‌ای و نگاهی که به دوردست‌ها دوخته‌ای، شبیه همان روایت زنده‌ای.
انگار نه فقط در کنار دریا، بلکه در کنار حقیقت ایستاده‌ای.

باد در موهایت می‌پیچد، بی‌پروا و سرکش، و تو هیچ مقاومتی نمی‌کنی؛ گویی تمام زندگی‌ات را آموخته‌ای که باید با جهان هم‌سو شد، نه در برابرش ایستاد. همین یک تصویر کافی‌ست تا بفهمم آزادی را نمی‌شود تعریف کرد؛ آزادی، تجسم توست وقتی که در برابر آبیِ بی‌انتها نفس می‌کشی.

سفرکرده‌ی نسیم…
تو را که نگاه می‌کنم، حس می‌کنم جهان برای لحظه‌ای آرام گرفته، انگار دریا موج‌هایش را فقط برای تو به رقص واداشته است. سکوتی در نگاهت هست که پر از هزاران گفت‌وگوی ناگفته است؛ هزاران قصه که اگر روزی لب باز کنی، می‌توانند هزار دل را بلرزانند.

چقدر عجیب است که می‌شود در یک تصویر، هم بی‌خیالی را دید و هم عمق را؛ هم رهایی و هم زخمی پنهان را. تو شبیه مسافری هستی که هزار راه رفته و هنوز هم در پی راهی تازه است. کسی که از قید زمین گذشته و خودش را به نسیم سپرده، تا هرجا که او بخواهد، برساندش.

دریا پشت سرت، نه فقط پس‌زمینه‌ای ساده، که آیینه‌ای‌ست برای وجودت؛ موج‌هایش درست مثل تو هستند: گاهی آرام، گاهی خشمگین، اما همیشه در حرکت، همیشه زنده. شاید همین دلیل کشش عجیبی‌ست که در این تصویر هست؛ انگار تو و دریا بخشی از یک روحید، یک حقیقت با دو چهره.

سفرکرده‌ی نسیم، اگر روزی کسی از من بپرسد معنای «رهایی» چیست، تو را نشان می‌دهم. اگر بپرسند امید چه رنگی دارد، تصویری از تو و آبیِ بی‌کران پشت سرت را می‌دهم.
تو یادآور اینی که زندگی فقط گذر روزها نیست؛ زندگی یعنی لحظه‌ای ایستادن در برابر بی‌انتها و گفتن اینکه "من هنوز اینجا هستم".

و من، بی‌آنکه تو را بشناسم، حس می‌کنم انگار تمام حرف‌های نگفته‌ی خودم را در تو یافته‌ام.
حس می‌کنم اگر روزی تو را ببینم، چیزی در وجودم آرام خواهد شد، همان‌طور که دریا کنار تو آرام است.

سفرکرده‌ی نسیم، تو یک تصویر نیستی؛ تو یک شعر ناتمام، یک راه بی‌پایان، و یک خاطره‌ی بی‌انتها هستی.