در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق بی کلام-قسمت9

۰ نظر
گزارش تخلف
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo  ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}

بعد از یه دوش طولانی و پوشیدن لباس راحتی موهامو خشک کردم و روی تخت دراز کشیدم...گوشی رو برداشتم و با مامانم تماس تصویری گرفتم...هنوز یه بوق نخورده جواب داد...خواستم کمی اذیتش کنم بعد ماجرا رو بهش بگم
من- سلام
مامان- سلام قربونت برم خوبی؟؟مسابقه رو چی کار کردی؟؟
من- نه مامان خوب نیستم...حالم خیلی بده ....می خوام بمیرم
توی نقش بازی کردن اول بودم ...از درون خوشحال بودم ولی اگه خودم بخوام که ناراحت شم...جوری نقش بازی میکنم که طرف فکرمی کنه یکی مرده
مامان- الهی فدات شم اشکالی نداره ایشالله دفعه ی بعد...
دیگه نمی تونستم خودمو کنترل کنم و پقی زدم زیر خنده
من- وااااااااااااااااااااای مامان شوخی کردم... گروه اول شدیم....بلاخره موفق شدیم...
مامان- خدا ذلیلت نکنه دختر داشت باورم میشد
بعد زد زیر خنده.....یک دفعه دیدم پسر خاله ام نیماکه یک سال از من بزرگ تر بود و همیشه باهم شوخی میکردیم، با جنگولک بازیاش گوشی رو از دست مامانم گرفت
نیما- ماراااااااااااااااااااااااااااااال
من-مرررررررررررررررررررگ
نیما : جوجه اردک زشتم دلم برات یک ذره شده بود
من: خرس گنده من بیشتر
نیما : برو گمشو
من: گم شدی
نیما : خونمو بلد بودم گم نشدم
من:... :/
نیما: ایول اجراتو دیدم
من- واااااااااااااااو چه سرعتی
نیما-محشرررررر بود چاقالو
من: خرس قطبی به من می گی چاق ؟ من کجام چاق ؟
نیمابا حالت طنز دستشو زد زیر چونش و عین هیزا منو اسکن کرد
من: هوی پسره ی هیز خوردیم، مگه خودت خواهر مادر نداری ؟ چشاتو درویش کن
نیما:چرا دارم !
من: پس برو به خواهر خودت زل بزن
نیما: الان دارم همین کارو می کنم
من- الهی بمیری تو که من همیشه جلوت کم میارم
غش غش خندید
نیما- نمیپرسی چرا اینجام؟
من-لابد با کامپیوتر بدبخت من کار داری
دوباره خندید
نیما- نه خیر یه چیز دیگه است
من-چیه؟؟
نیما- نمیگم
من-نمیگـــــــــی؟؟؟
نیما-نـــــــــــــــــــــــه
من- خب به اَنــــــــــــــــم
نیما- بی تربیت تو باز با این پابک گشتی مغزتو شست و شو داد؟؟
خندیدمو گفتم-نه خیر من تا تو رو دارم غم ندارم....خب دیگه بسته شارژ برقی گوشیم داره تموم میشه...گوشی رو بده به مامان
......ادامه...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

عشق بی کلام-قسمت9

۶ لایک
۰ نظر

بعد از یه دوش طولانی و پوشیدن لباس راحتی موهامو خشک کردم و روی تخت دراز کشیدم...گوشی رو برداشتم و با مامانم تماس تصویری گرفتم...هنوز یه بوق نخورده جواب داد...خواستم کمی اذیتش کنم بعد ماجرا رو بهش بگم
من- سلام
مامان- سلام قربونت برم خوبی؟؟مسابقه رو چی کار کردی؟؟
من- نه مامان خوب نیستم...حالم خیلی بده ....می خوام بمیرم
توی نقش بازی کردن اول بودم ...از درون خوشحال بودم ولی اگه خودم بخوام که ناراحت شم...جوری نقش بازی میکنم که طرف فکرمی کنه یکی مرده
مامان- الهی فدات شم اشکالی نداره ایشالله دفعه ی بعد...
دیگه نمی تونستم خودمو کنترل کنم و پقی زدم زیر خنده
من- وااااااااااااااااااااای مامان شوخی کردم... گروه اول شدیم....بلاخره موفق شدیم...
مامان- خدا ذلیلت نکنه دختر داشت باورم میشد
بعد زد زیر خنده.....یک دفعه دیدم پسر خاله ام نیماکه یک سال از من بزرگ تر بود و همیشه باهم شوخی میکردیم، با جنگولک بازیاش گوشی رو از دست مامانم گرفت
نیما- ماراااااااااااااااااااااااااااااال
من-مرررررررررررررررررررگ
نیما : جوجه اردک زشتم دلم برات یک ذره شده بود
من: خرس گنده من بیشتر
نیما : برو گمشو
من: گم شدی
نیما : خونمو بلد بودم گم نشدم
من:... :/
نیما: ایول اجراتو دیدم
من- واااااااااااااااو چه سرعتی
نیما-محشرررررر بود چاقالو
من: خرس قطبی به من می گی چاق ؟ من کجام چاق ؟
نیمابا حالت طنز دستشو زد زیر چونش و عین هیزا منو اسکن کرد
من: هوی پسره ی هیز خوردیم، مگه خودت خواهر مادر نداری ؟ چشاتو درویش کن
نیما:چرا دارم !
من: پس برو به خواهر خودت زل بزن
نیما: الان دارم همین کارو می کنم
من- الهی بمیری تو که من همیشه جلوت کم میارم
غش غش خندید
نیما- نمیپرسی چرا اینجام؟
من-لابد با کامپیوتر بدبخت من کار داری
دوباره خندید
نیما- نه خیر یه چیز دیگه است
من-چیه؟؟
نیما- نمیگم
من-نمیگـــــــــی؟؟؟
نیما-نـــــــــــــــــــــــه
من- خب به اَنــــــــــــــــم
نیما- بی تربیت تو باز با این پابک گشتی مغزتو شست و شو داد؟؟
خندیدمو گفتم-نه خیر من تا تو رو دارم غم ندارم....خب دیگه بسته شارژ برقی گوشیم داره تموم میشه...گوشی رو بده به مامان
......ادامه...