منوچهر سخائی، جوونی هم بهاری بود و بگذشت
جوونی هم بهاری بود و بگذشت
بما یه اعتباری بود و بگذشت
ترنمهای گرم عاشقانه
اینا یه جویباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که اونم روزگاری بود و بگذشت
بهار زندگانی رفت افسوس
زکف عمر جوانی رفت افسوس
نگفتم راز دل یکدم بپیشش
ز پیشم یار جانی رفت افسوس
نگار نازنین هستم غلامت
بگیر دستم ببر بالای بامت
ببین بالای بامت کس نباشه
بده بوسه از ان دور لبانت
میون ما وتو یک الفتی بود
که اونم روزگاری بود و بگذشت
جوونی هم بهاری بود و بگذشت
بما یه اعتباری بود و بگذشت
بیا ساقیو پر کن جام ما را
ببر باد صبا پیغام ما را
بگو از ما بدان شام شب افروز
نما روشن زرویت شام مارا
میون ما و تو یک الفتی بود
که اونم روزگاری بود و بگذشت
جوونی هم بهاری بود و بگذشت
بما یه اعتباری بود و بگذشت
ترنمهای گرم عاشقانه
اینا یه جویباری بود و بگذشت
میون ما وتو یک الفتی بود
که اونم روزگاری بود و بگذشت
دو ابروی کج جانانه داری
جهان دلکشو مستانه داری
اسیر دام مویت شد دل من
که دیگر زلف خود تا شانه داری
نظرات