love in class B
love in class B
پارت بیست و یکم:
از شهربازی اومدیم بیرون و رفتیم سمت خونه.جونگینو دم در خونشون پیاده کردیم.کیونگ ماشینو پارک کرد و رفتیم تو خونه.مامان گفت:
-کجا بودین شماها؟
من که فکرم هنوز درگیر جونگین و اون دختره بود از پلها رفتم بالا و رفتم تو اتاقم.لباسامو با شلوار و بلیز مشکیم عوض کردم و کتابامو بازکردم جلوم.
با صدای دینگ دینگ گوشیم سرمو از تو کتاب آوردم بیرون.وا!این دیگه کی بود.پروفم نداشت بدبختیم.
-خانوم یو اونسو؟
-بله.کاری داشتین؟
با سرعت نور تایپ کرد:
-جونگینم
وا!این شماره ی منو از کجا پیدا کرد
-نترس شمارتو از میانگ گرفتم
میااااااااانگ.میکشمت.شماره ی منو به همه میده این اه!
-خب!کاری داشتی؟
-خواستم بگم این چیزایی که بهت گفتمو به کسی نگو
-باشه
-مرسی(:
-خب خدافظ
استیکر بای بای فرستاد و آفلاین شد.
ینی خداوند باید به اینا یکم مغز بده یکمم پول به من.
نظرات (۳)