خوشباور: شاعر حسن اسدی " شبدیز با خوانش مینا الوندی
خوشباور
تا سپهرِ بخت من پیراهنش خاکستریست
آفتاب عمر من در حسرتِ آتشپریست!
شیشههای باورم را سنگباران میکنند
باز هم در سینهام آیینهی خوشباوریست
خرمنستان شبم را ماه من! آتش بزن
برق لبخندت شکوه آفتاب دیگریست
میپرستم شیطنتهای دلانگیز تو را
گر چه در آیین ما شیطانپرستی کافریست
ساغر چشمت نجاتم داده از میخوارگی
پرسه در میخانههای شهر از بیساغریست
نوش جانم باد اگر زخم از زبانت میخورم
زخم تو شیرینترین جام از شراب دلبریست
تا فلک سرمیکشد آوازهی جانبازیام
سر نهادن بر لب شمشیر عشقت، سروریست
با دل خوشباور «شبدیز» بیمهری چرا؟
در پریشانخانهی تاریک زلفت بستریست
حسناسدی: شبدیز
نظرات