در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۵۰

۴۶ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

اصلا چرا ازش فرار میکنی؟؟راست میگی..اما..هنوز کنار نیومدم با اینکه چجوری انقد زود عاشقم شد..به هر حال دیگه شوهرته..رفتم کنارش نشستم..دستشو انداخت رو‌شونم و‌ گفت-تحویل نمیگیری‌خانومی..
سرمو گذاشتم رو شونش..
+چی کار کنم مثلا؟؟
-پیشم بمون..از کنارم جُم نخور..
+یاسی حالش زیاد خوب نیست..خنده هاشو نبین من میفهمم چقدر حالش خرابه..امشبو بزار پیشش باشم..حسودیم نکن..
سرمو بوسید و گفت-چشم عزیز دلم..میشه ببوسمت؟
+نه..
-چرا؟
+یاسی..
-قبول..
تا ساعت هفت هشت با هم حکم بازی کردیم..بعدشم یه فیلم ترسناک طنز دیدیم..یاسی رو پای من خوابش برده بود..نگاهم به تیتراژ آخر فیلم بود..آراد آروم گفت-یاسی رو ببرم تو اتاق تو یا اتاق خودم؟دو تایی جا میشین رو تختت؟
+جا میشیم..
آراد بلند شد و یاسی رو برد تو اتاقم..تو همون حال چهار زانویی که نشسته بودم خوابیدم..برقا خاموش بود و فقط نور تلوزیون محیطو روشن میکرد..کم کم داشتم میترسیدم..دیگه از این ترسا هم خسته شده بودم..
-حالت خوبه؟
با شنیدن صداش از ترس یه متر پریدم..
کنارم نشست و گفت-مگه جن دیدی؟!
+یه دفعه اومدی ترسیدم..
-چرا ولو شدی؟حالت خوبه؟
+خوبم..
کنارم دراز کشید و سرشو گذاشت رو شکمم..دستمو بردم لای موهاش و با موهای قهوه ایش بازی کردم..
-گفتی حال یاسی خوب نیست..چرا؟؟
+اگه گفتنی بود بهت میگفتم..نگفتی غذارو کی درست کرده؟
-اگه بگم ناراحت نمیشی؟
+نه مگه کیه؟
-ماندانا(زن بابا)فرستاد..
+اولین باره دستپختشو خوردم..تاحالا برام غذا درست نکرده بود..
-ازش بعید بود..
+از تو هم بعیده اینو بگی..
خودشو کشید بالا و موازی من کنارم خوابید..یه دستشو گذاشت زیر سرم..یه دست دیگشم گذاشت بالا شکمم..صورتشو نزدیک صورتم کرد..نفساش پخش میشد تو صورتم...
-حالا میشه ببوسمت؟
+اوهوم..
نیم خیز شد روم..سرشو نزدیکتر کرد..لبای گرمشو گذاشت رو لبام و بوسید..دستمو گذاشت پشت سرش..انگشتامو فرو کردم تو موهاش و همراهیش کردم..دستشو کشید رو بدنم..به پهلوم که رسید نگهش داشت..لباسمو گرفت تا بزنه بالا که دستمو گذاشتم رو دستاش..چی کار میخواست بکنه؟؟

نظرات (۴۶)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۵۰

۸ لایک
۴۶ نظر

اصلا چرا ازش فرار میکنی؟؟راست میگی..اما..هنوز کنار نیومدم با اینکه چجوری انقد زود عاشقم شد..به هر حال دیگه شوهرته..رفتم کنارش نشستم..دستشو انداخت رو‌شونم و‌ گفت-تحویل نمیگیری‌خانومی..
سرمو گذاشتم رو شونش..
+چی کار کنم مثلا؟؟
-پیشم بمون..از کنارم جُم نخور..
+یاسی حالش زیاد خوب نیست..خنده هاشو نبین من میفهمم چقدر حالش خرابه..امشبو بزار پیشش باشم..حسودیم نکن..
سرمو بوسید و گفت-چشم عزیز دلم..میشه ببوسمت؟
+نه..
-چرا؟
+یاسی..
-قبول..
تا ساعت هفت هشت با هم حکم بازی کردیم..بعدشم یه فیلم ترسناک طنز دیدیم..یاسی رو پای من خوابش برده بود..نگاهم به تیتراژ آخر فیلم بود..آراد آروم گفت-یاسی رو ببرم تو اتاق تو یا اتاق خودم؟دو تایی جا میشین رو تختت؟
+جا میشیم..
آراد بلند شد و یاسی رو برد تو اتاقم..تو همون حال چهار زانویی که نشسته بودم خوابیدم..برقا خاموش بود و فقط نور تلوزیون محیطو روشن میکرد..کم کم داشتم میترسیدم..دیگه از این ترسا هم خسته شده بودم..
-حالت خوبه؟
با شنیدن صداش از ترس یه متر پریدم..
کنارم نشست و گفت-مگه جن دیدی؟!
+یه دفعه اومدی ترسیدم..
-چرا ولو شدی؟حالت خوبه؟
+خوبم..
کنارم دراز کشید و سرشو گذاشت رو شکمم..دستمو بردم لای موهاش و با موهای قهوه ایش بازی کردم..
-گفتی حال یاسی خوب نیست..چرا؟؟
+اگه گفتنی بود بهت میگفتم..نگفتی غذارو کی درست کرده؟
-اگه بگم ناراحت نمیشی؟
+نه مگه کیه؟
-ماندانا(زن بابا)فرستاد..
+اولین باره دستپختشو خوردم..تاحالا برام غذا درست نکرده بود..
-ازش بعید بود..
+از تو هم بعیده اینو بگی..
خودشو کشید بالا و موازی من کنارم خوابید..یه دستشو گذاشت زیر سرم..یه دست دیگشم گذاشت بالا شکمم..صورتشو نزدیک صورتم کرد..نفساش پخش میشد تو صورتم...
-حالا میشه ببوسمت؟
+اوهوم..
نیم خیز شد روم..سرشو نزدیکتر کرد..لبای گرمشو گذاشت رو لبام و بوسید..دستمو گذاشت پشت سرش..انگشتامو فرو کردم تو موهاش و همراهیش کردم..دستشو کشید رو بدنم..به پهلوم که رسید نگهش داشت..لباسمو گرفت تا بزنه بالا که دستمو گذاشتم رو دستاش..چی کار میخواست بکنه؟؟