روز اول | مأموریت دزفول
از دزفول و اهواز پیدرپی تماس میگرفتند؛ کمبود نیرو و مهمات خبر میدادند. به ذهنم رسید خودم به دزفول بروم و جوانها را فرا بخوانم. لازم بود از امام اجازه بگیرم؛ رفتم جماران و با کمک حاج احمد آقا، موافقت امام را گرفتم.
از دزفول و اهواز پیدرپی تماس میگرفتند؛ کمبود نیرو و مهمات خبر میدادند. به ذهنم رسید خودم به دزفول بروم و جوانها را فرا بخوانم. لازم بود از امام اجازه بگیرم؛ رفتم جماران و با کمک حاج احمد آقا، موافقت امام را گرفتم.
نظرات